پنجشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۶

بجرم شرب

بجرم شرب ؛ مجازات مرگ

 

زین آتش نهفته که در سینه منست  ؛

خورشید شعله ایکه درآسمان گرفت

حافظ

 

شهامت روح وبلند پردازی  لازمه مردان خداست

امروز ما در دنیای مذهب بره زباد داریم در

صورتیکه به شیر بیشتر محتاجیم .

حقیقت مانند آفتاب است که تنها عقاب میتواند در

آن خیره شود .

کسانیکه از فرط داشتن همه زیباییها وظواهر زندگی

نداشتن را احساس نمیکنند ؛ اما یک انسان حساس که

میتواند خوشی های زندگی را در تمام ریشه و عمق

وجودش حس کند باو فرصت بهر ه بردن ار خوبیها

و زیباییهای دنیا را نمیدهند و او آنها را در دوردستها

بلکه در شیشه شیطان میجوید درعین حال خویشتن را

در نشیب زندگی خیلی پایین  ودر دهانه یک باتلاق

فرو برنده نیستی احساس میکند

بالا ؛ بر فراز آن تپه روشن آفتاب هست ؛ گرمی حیات

هست ؛ امواج رنگارنگ آرزو وامید هست  ؛ غوغای

نشاط انگیز زندگی هست  فروغ نوازشگر عشق ومستی

هست ؛ اما ؛ او آن جوان وجوانان دیگری از دست یابی

به آنها محرومند ؛ وهمه از دسترس آنها دور است , دور

وبان بهشت گمشده راهی ندارند ؛

در پیش پای آن جوان تازه نورسیده ؛ جر تاریکی مهیب

و ناپیدای کرانه نیستی چیزی وجود ندارد ؛ او محکوم است

محکوم به فرو رفتن  درکام این چاه عمیق ... مردن وبردن

همه آرزوها را بهمراه .

 

پنچشنبه

8/2/2008

ثریا /اسپانیا

هیچ نظری موجود نیست: