غوغای جا به جایی !
انبوه کارتن ها ی مقوایی
محتوی اعتقادات بی پایه
انبوه آلبوم هابا عکسهای رنگ پریده
زرد شده خاک زمانه را بخود
گرفته ؛ خاطرات جوا نی پدر
و پیری مادر
انبوه بسته های کاغذی ؛
نامه های عاشقانه !
خطابه ها ؛ لغز ها
انبوه کارت پستا لهای یادگاری
از مردان دوست داشتنی
کتاب های جناب سارتر
پیر خرابات
و....و ....و
نامه های هنوز باز نشده
و آینه های غبار گرفته ؛ خسته
بانتظار آنکه غبارشان را پاک کنم
یاران قدیمی ؛ شرمنده خود
خنجر را پشت سر پنهان کرده
و من میروم
به همان تکرار همیشگی
چشمانم را به دهانه کمد دوختم
احساس کردم کمد دچار تهوع شده
و کتاب استفراغ میکند !!!!
این نوشته در میان غوغای اسباب کشی در تاریخ ماه نوامبر
از مغزی که در یک سر گیجه زیر ورومیشد ؛ نوشتم
ثریا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر