سه‌شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۶

غوغای جا به جایی

غوغای جا به جایی !

 

انبوه کارتن ها ی مقوایی

محتوی اعتقادات  بی پایه

انبوه آلبوم هابا عکسهای رنگ پریده

زرد شده خاک زمانه را بخود

گرفته ؛ خاطرات جوا نی پدر

و پیری مادر

انبوه بسته های کاغذی ؛

نامه های عاشقانه  !

خطابه ها ؛ لغز ها

انبوه کارت پستا لهای یادگاری

از مردان دوست داشتنی

کتاب های جناب سارتر

پیر خرابات

و....و ....و

نامه های هنوز باز نشده

و آینه های غبار گرفته ؛ خسته

بانتظار آنکه غبارشان را پاک کنم

یاران قدیمی ؛ شرمنده  خود

خنجر را پشت سر پنهان کرده

و من میروم

به همان تکرار همیشگی

چشمانم را به دهانه کمد دوختم

احساس کردم  کمد دچار تهوع شده

و کتاب استفراغ میکند !!!!

 

این نوشته در میان غوغای اسباب کشی در تاریخ ماه نوامبر

از مغزی که در یک سر گیجه زیر ورومیشد ؛ نوشتم

ثریا

 

 

هیچ نظری موجود نیست: