چهارشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۶

ستاره

ستاره

 

عمو محمود میگفت:

هر انسلنی با ستاره ای به دنیا میآید

من برای هر ستاره ای که خاموش میشد ؛

میگریستم

و به دنبال ستاره خود بودم

اورا دیدم ؛ تنها ؛ درگوشه ای سوسو میزد

نامش ....

ستاره پروین بود ؛ ستاره تنها

........

دارم بسته بندی میکنم

همه آدمها را

که درون کتابهایشان ؛ زندگی میکردند

آ دمهای تاریخی ؛

آدمهای سنگی ؛

آدمهای مهربان

عاشقان دیروز

شاعران پریروز و بردگان امروز

مردگان نیز ؛

بانواری پهن و کلفت ؛ بسته بندی شدند

مانند ماهی مرده درون قوطی های حلبی

دیگر درس و مشقم تمام شد

شب شیشه ای کانالهایش را بست

ماه مصنوعی پنهان شد

و من .....

در ابراز مراتب عشثم به این آدمها

که روزی جواهرات گرانبهای من بودند

خاموش نشستم

و بایک قلم قرمز نوشتم :

( همیشه بسته بماند )

 

ثریا / اسپانیا

 

هیچ نظری موجود نیست: