ستاره
عمو محمود میگفت:
هر انسلنی با ستاره ای به دنیا میآید
من برای هر ستاره ای که خاموش میشد ؛
میگریستم
و به دنبال ستاره خود بودم
اورا دیدم ؛ تنها ؛ درگوشه ای سوسو میزد
نامش ....
ستاره پروین بود ؛ ستاره تنها
........
دارم بسته بندی میکنم
همه آدمها را
که درون کتابهایشان ؛ زندگی میکردند
آ دمهای تاریخی ؛
آدمهای سنگی ؛
آدمهای مهربان
عاشقان دیروز
شاعران پریروز و بردگان امروز
مردگان نیز ؛
بانواری پهن و کلفت ؛ بسته بندی شدند
مانند ماهی مرده درون قوطی های حلبی
دیگر درس و مشقم تمام شد
شب شیشه ای کانالهایش را بست
ماه مصنوعی پنهان شد
و من .....
در ابراز مراتب عشثم به این آدمها
که روزی جواهرات گرانبهای من بودند
خاموش نشستم
و بایک قلم قرمز نوشتم :
( همیشه بسته بماند )
ثریا / اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر