« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
-------------------------------------------
میخواهم بنویسم باید بنویسم از چه بنویسم وار کجا ؟ از غذاهایی بو گرفته وآلوده به سم از هوایی دلپذیری که برایمان ساخته اند از هجوم سربازان مسلح که درخیابانها به جان مردم افتاده اند ویا از آتش سوزیها و گرمای وتنش هوای بی قرار .
از چه بنویسم از سیاستهای آبکی وآب دوغ خیاری که یک غول یک چشم در آسمان نشسته وهر ازگاهی یک تکه گوه را بر میدارد باو چشم .ابرو میدهد واورا میان مردم رها میسازد باید سجده کرد ! از عشقها !! از دوستی ها !!! از همراهیها وکمکهای اچتماعی !!! نه همه یک بند شعر است که باید درون یک پاراگراف جای داد .
آهای مردان
هم پیمان وهمر اه چهل سال بر صندلیهای خود نشستید وغزل خواندید واز روی دست یکدیگر کپیه برداری کردید و دوربینهارا منبع درآمد خود ساختید آهای مردم آرام نشسته در دامنه های امن ملتی درآتش بیخردی وبی شعوری شما دارد میسوزد فرزندانمان ناقص الخلقه و بدون دست و\پا به دنیا خواهند آمد شما خواهید مرد با وجدانی آر ام ،اگر وجدانی درشما باقی هست .
شما حتی به ایمان خود نیز خیانت میورزید اگر ایمانی درشما باقی مانده باشد .
شما با طعن وطنز تلخ دیوانیگهیا خودرا غرغره میکنید وبه صورت ما میپاشید من نا امیدم از همه دل بریده ام تنها دریک گوشه پنهانی دل به یک تکه کچکاری تازه سپرده ام شاید روی تبدیل به یک مرمر شود یا یک سقف ویا یک مجسمه در میدان شهر . شما مردان سیاس همه بر روی آب ها روان دراز کشیده اید واز پولهای باد آورده تغذیه میکنید وبقیه که در آن سر زمین باقیمانده اند با مرض های گوناگون بهر روی باید بمیر ند ها نعش های آنها روی رودخانه ها جاری میشود . به کجا شتابان چنین بی تاب ؟ .
بیچاره وطن / بیچاره آزادی چگونه درمیان دستهای آلوده وکثیف شما نابود شد . لعنت برشما باد . پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا . ۳ اکتبر ۲۰۱۹ میلادی .