امروز چهارم دسامبر است /13 آذرماه / شب گذته ساعت 12
تو به دنیا آمدی خوشبختانه روز گذ شته چند روزی میهمان تو بودم خواهرت آمد با کیک وکادوهای مفصل من بیحوصله وبیمار درگوشه ای افتاده بودم نمیتوانم بگویم ایکا هممان شب همچنان منجمد میشدیم ویااین سرنوشت بود .
بهر روی این را نوشتم تا از خاطرم نرود دکتر دارم و دستگاه هم از سرما یخ زید خانه مانند سردخانه است هرچهند بیرون آفتاب درخشانی باشد اما خانه ها مانند مان زمان لویی چهاردم کهنه گچی وکولرها کثیف اینچا با همانخوی گذشته چاروداری زندگی میکنند . تا بعد
تولدت مابارندخترم
ثریا ایرانمنش » لب پرچین« / ساکنا بیغوله آباد اسپانیا
بهر روی این را نوشتم تا از خاطرم نرود دکتر دارم و دستگاه هم از سرما یخ زید خانه مانند سردخانه است هرچهند بیرون آفتاب درخشانی باشد اما خانه ها مانند مان زمان لویی چهاردم کهنه گچی وکولرها کثیف اینچا با همانخوی گذشته چاروداری زندگی میکنند . تا بعد
تولدت مابارندخترم
ثریا ایرانمنش » لب پرچین« / ساکنا بیغوله آباد اسپانیا