یکشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۹۳

دنیای من

میل ندارم وارد دنیای بدبینی شوم خیلی کم نویسندگانی پیدا میشوند که دنباله یک موضوعی را میگیرند وسبک وفکر تازه ای را به میان میکشند ، امروز که همه چیز عیان شده  دیگر کسی به دنبال نویسندگان با سبک نمیرود همین که چند خط راجع به عشق ودین وسکس بنویسی کافی است زنجیر وار به دنبالت راه بیفتند .کتابها دیگر در کتابخانه های بزرگ خاک میخورند همه عجله دارند بخوانند وچند خط بنویسند ویا چند علامت بگذارند  وبروند ودوباره برگردند /

یگر کسی به افکار کافکا ویا تولستوی کاری ندارد آنها قدیمی شده اند فسیلند ، اما فلان خواننده ویا نویسنده با چند خط کج ومعوج وچند چرند کلی دنباله رو پیدا میکند ، ویا آنکه درس آشپزی بدهی !!!  امروز میل دارم از دنیایی سخن بگویم که نه پیچیده است  ونه آنقدر بن بست  تنها تاریکی بر آن سایه انداخته است  چنانکه درشروع آشنایی نمیتوانیم  با مقیاس های خود دیگرانرا بسنجی باید دست به عصا راه برویم  ببینم از چه میگویند ، از دنیای لاینتهای ؟ خدا ، جن ، پری ویا موضوع های بسیار پیش پا افتاده  چند عکس رنگی وفتو شاپ شده هم چاشنی آن میکنیم  ، امروز دیگر نمیتوانم با کارمندی روبرو شوم که برایم شرح کارهایش را بدهد  ویا از زندگی پیش پا افتاده خودش برایم داستانی ببافد همه چیز جریان وسیر طبیعی خودرا  تغییر داده است  اما ناگهان احساس میکنی که دلت دچار دلهره شده یخ کرده ای  همه آن چیزهایی که برایت مقدس بودند وپر ارزش ، جدی بودند ومنطقی  یکباره معنی خودرا گم کرده اند ، دیگر صدای عقربک ساعت را نمیشنوی جور دیگری کار میکند  مسافتها با همه طولانی بودن باز بتو نزدیکند ، میل داری افسارت را پاره کنی ، با این آدمهای معمولی سر بزیر مانند بره با هم ظاهرا همدردی دارند  تو هنوز دچار منطق هستی  درحالیکه دنیا افسار گسیخته  بی هیچ دلیل وبرهان مانند شب وروز میایند ومیروند بی آنکه اثری از خود بجای بگذارند  دیگر کسی با تو همدردی نمیکند  مانند تو فکر نمیکند  همه پوچ شده اند  ماشین های خود کار بدبختی  که هرچه جدی تر کار کنند  بدبخترند  با چیزهای مسخره ای خو کرده اند  برایشان طبیعی است  .ناگهان میبینی که :

انسان تا چه حد تنهاست  بی پشت وپناه هست  ودر سر زمین ناسازگار گمنامی زیست میکند که زاد وبوم او نیست با هیچکس نمیتواند پیوند ودلبستگی داشته باشد  خودش هم میداند  اما آنهارا مانند گربه زیر خاک پنهان میدارد .

ما مردمان گمنامی هستیم  که دردنیایی که دامهای بسیاری برایمان گسترده شده  راه میرویم  همه برخوردهایمان  پوچ است باید آهسته برویم وآهسته حرف بزنیم وکسی هم نیست بما بگوید سلام صبح شما بخیر . این تویی که به همه سلام میکنی .چون تنهایی . تنها .

ثریا ایرانمنش . آخرین نوشته در ماه نوامبر .3.11.2014 میلادی .

 

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: