شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۲

مومیایی

آدمهای مومیایی ، با چشمان  هزار رنگ

مومیان هزار رنگ وعریان

به خنده هایی بعرض یک آه

مومیان نا آگاه  بیخبر از شرم

ساخته شده از نیرنگهای گوشت واستخوان

مومیان خارج از  مدار انسانها

عقوبت های شیطانی

رقاصان دوره گرد

از کوچه من نگذرید

شما که تصویر بیگناهی مرا

باور ندارید

از خانه م دورشوید

درتخیل مرده خود

رقصان ، مرا به وحشت میاندازید

سفر به پایان میرسد

آن زخم باستانی ام سر بازکرده

من همه خاطره ها را به باد سپرده ام

چرا که دیگر چهره ای نمانده

من از گله جدا ، اما بره نماندم

امروز دریافتم که معصومیت من

مرگی شرم آور است

وتنهایی جزای این معصومیت

سفره سفیدرا برچیدم

باد سفره را پر کرد

من هیچ خونی نیاشامیدم

تنها با پرندگان کوچکم

بر سر سفره مهربانیها

نشستیم ، بی شما

شما با نقابهای توهم وترسناک

حال میتوانید

تکه های وجود مرا از اعماق دریاچه

همان دریاچه خشک بی مروارید

جمع نمایید

مومیایهای زمان ، چهره تان پر پلید است.

ثریا ایرانمنش . شنبه 2013/7/20 ژولای / اسپانیا/

 

هیچ نظری موجود نیست: