یکشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۲

بانگ موذن

نگاهی به یک کنده کاری روی کاشیهای قدیمی در یکی از دهات ایران مرا متوجه شیر وخورشیدی کرد که قرنها از آن میگذرد ، شیر با شمشیر تیز بلند با ابهتی بی نظیر به چهره  دنیا مینگریست وخورشید بشکل یک زن زیبا با نیزه های نورانی درپشت سر ش دیده میشد .

سر زمین من ایران همیشه پهنه دشتها وخور شید بیدریغ وآفتاب تابان بوده است ، سر زمین ایران مهد آزادگان و، جایگاه مردان دلیر وزنان شجاع بوده است .

سر زمین من ایران امروز فرسوده ، بیمار ودرحال جان دادن است ، حکیمی ، بی دارو وبی تجربه بسوی آن میاید وجیبش را پر میکند ومیرود بی آنکه به بیمار توجهی نشان بدهد .

یونان ، مهد تمدن عالم بود از آنجا ارسطو ، وافلاطون برخاستند ، مظهر عشق بود ، مظهر شجاعت بود ، ودرکنار پارس که یک سر  زمین پهناور بود زندگی ، وسپس جنگهاررا آغاز کردند ، یونان ویران شد ، پارس تکه تکه شد ، یونان در قرن بیستم به دست یک روحانی بنام اسقف ماکاریوس آخرین رمق خودرا ازدست داد وبجایی رسید که امروز دیگر کسی یونان را بعنوان یک کشور متمدن نمیشناسد.

امروز پرنده آزادی از همه جای دنیا پرواز کرده وبه دوردستها رفته دیگر کسی آزاد نیست ، نه آزادی سیاسی دارد ونه آزادی سخن ونه آزادی برای انتخاب راه زندگی وکم کم آزادی روح را نیز از دست خواهیم داد باید تسلیم شد ویا مرد راه سومی وجود ندارد !.

حال باید زندگی را میان اوراق چرک کتابهای گذشته جست .

امروز درمیان عکسهای یک عکاس ارمنی عکسی از یک زن زرتشت را دیدم که مرا بیاد مادر وسر زمینم انداخت ، مادری که هیچگاه فراموش نکرد از یک خاندان زرتشتی برخاسته  هرچند درمیان اشراف ومسلمین جایی نداشت !! اما آن غرور وسر بلندی را همیشه میشد درچهره تابناکش دید .

جز سکوت چه میشود کرد ؟

ثریا / اسپانیا / یکشنبه / دوم تیرماه 1392 و برابر با 23 ژوئن 2013 میلادی /

ساعت 5/19 دقیقه صبح

هیچ نظری موجود نیست: