شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۹۱

روی صحنه

در گذشته همه فیلم ها در دست چند آرتیست بودند و یادو هنرپیشه اول یکی مرد ودیگری  ، زن ، داستان هرچه بود تراژدی یا کمدی یا درام به هرروی هردونقش داشتند وعده ای سیاهی لشکر.

در این زمان سیا ستمداران  زمانه نیز نقشی هم به یک زن میدهند تا درصحنه تنها نباشند وهردو نقش خودرا بخوبی بازی میکنند ، مردم هم سرگرم تماشای هنرپیشه های اول هستند تا ببیند چگونه میپوشند وچگونه سخن میرانند،

تنها بی هیچ همدمی باید به تماشای بازی سیاستمداران بنشینی تا هرکدام به نوبت روی صحنه نمایش آمده ( جیبهارا ) پر کنند وجای خودرا به دیگری  بدهند .

مردم؟ ملتها؟ آنها گوسفندانی هستند که به چرا مشغولند وهرگاه لازم باشد آنهارا برای نمایش به میدان شهر میبرند  ، سیاهی لشکرانی هستند که برای پرکردن صحنه سیرک ونمایش به پای صندوقهای بسته ( انتخابات ) میروند تا به آنها یاد آوری کنند ، سبزه زار وعلف دست ماست .

باید خاموش بود ونشست به تماشای فیلم ونمایش که بیشتر به یک صحنه سیرک میماند ، زبان را باید بست ، دهانرا باید دوخت ، ونباید گفت :  بین تاحدم کنند تحمیق !

اکنون سئوال این است که مقضیات زمان کدامنند وضرورتهای تاریخ کدام ؟ هر انسانی دونوع زندگی دارد یکی جسمی ودیگری  روحی امروز جسم وروح انسانها هر دو درحال متلاشی شدن هستند وآنچه که مربوط به دولتهاست مقررات سفت وسخت واقتضای  دولت هاست وآن نظامی که کشوری را هدایت میکند امروز جسم وروح انسانها درقلمرو این سیاستمداران » ناشناس« یکسان ازهم متلاشی  شده است ، هنرپیشگی وسیاستمداری ( خانوادگی) وفامیلی میباشد ! امروز کمتر میتوان به مجموعه معنوی وحیات یک ساستمدار خوب پی برد آنها خودرا از مردم جدا کرده اند  امروز دیگر نمیتوان درتاریخ حیات بشری نوشت » تاریخ متمایز وپایدار « امروز باید نوشت : دوران کهولت ونابودی بشر.

شاه ترکان ، سخن مدعیان می شنود

شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد     حافظ شیرازی

ثریا/ اسپانیا/ شنبه

 

هیچ نظری موجود نیست: