رویای شب رنگ گرفته زهر فریبی
پندار دشت پر شده از رنگ علفهای سبز
هر سنگ نا امیدی ، بر سینه ام نشست
دل کند م از نوازش گلها
او میسازد ، دربلور پندارهایش
پایان هر خیالش جهنمی است سهمگین
بیچاره ، آن زن ، ماند زیر نفسهای
پیامبر دروغین ، وآیه های باطل کتابش
-----شب خوش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر