جمعه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۹

جمعه

امروز ، روز دلتگی من است

امروز روز بی تابی من است

گوارا باد باده نوشان ، باده به کامتان

شمارا هم جامه وهم خانه وهم باده فروانست

اینک چاره امروز من زور وزورمندی نیست

مرا ازاین قفس رهایی نیست

دراین میدان بزرگ ، جا ، جای من نیست

زمین وآسمان میگریند امروز

وآفتاب مهربانی پنهان است

شما ای دلبران سرکش وپر شور

غرور وسر بلندی هم شمارا یار باد

امروز در چنگم وجنگی با اهرمن دارم

در این امواج تاریک من هم رنگ وبو خواهم

دریغا ، دیر است ، دیر

نشسته بر ایوان شب ، درانتظارباد سحرگاهی

شعله های آتش در فضا

طوفان درغوغا

من نشان از پاکی مهتاب میخواهم

دریغا ، دیر است ، دیر،

( حدیث نور تجلی ، به نزد شمع مگوی )

(نه هرکه داشت عصا ، بود موسی عمران)

------------------------------------ یک جمعه غمگین وبارانی

 

هیچ نظری موجود نیست: