شنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۹

به همراه اهریمن

دزد آید از نهان درمسکنم / گویدم که پاسبانیت میکنم

من کجا باور کنم آن دزد را / دزد کی داند ثواب و مزد را

خاصه دزدی چون تو قطاع الطریق/ ازچه رو گشتی تو برمن

شفیق؟..... متن شعر : مثنوی مولانا

----------------------------------------------------------

آن نهالی که روزی میتوانست درخت کهنسالی باشد ، بدست

آن ابلیس از ریشه کنده شد وخود درمیان مردم ، بی آزار آهسته

خزید شانس با اوهمراه بود او خود وروحش را به اهریمن ویا

ابلیس فروخته بود وهمتایش اورا به اوج رساند او بر ساحل

بی قانونی نشست وهمه آنچه را که نامش روح انسانی بود از یاد

برد ، او نیز همنام اهریمن بود که میخواست اهورا مزدا را از

تخت پایین بکشد وخود بر جای او تکیه کند.

او روح خودرا درازی مال دنیا ویک چهره بیگناه از دست داد

با کمک همان ابلیس به فریب دادن دیگران مشغول شد.

کسانی دراین دنیای بزرگ هستند که در لباس انسان ظاهرمیشوند

اما درواقع روح خودرا در ازای هیچ فروخته اند وبا شیطان شریک

شده اند.

آنها همان شمعون  کیمیاگرند که باسحر وجادو وفریب ونیرنگ مال

اندوخته وبر سر راه اندیشمندان واقعی می ایستند وخریدار روح آنها

برای دنیایی که وجود ندارد ، میباشند

او نیز درجوانی درکنار اجداد شمعونی خود فن جادوگری را آموخت

وهنگامیکه وارد جامعه شداز نظر شکل ظاهری جذابیتی داشت ، او

میخواست تا حد امکان جاه طلبی های خودرا گسترش دهد با ترکیبی

بین انسان وشیطان ، حرکات وچشمان وزبانش نواقص اورا از بین

میبردند او همه عمرش در تلاش وحرکت بود تا خودرا به اوج -

برساند.

سر از کاخها درآورد وسپس در کنار دیوان درکسوت یک انسان

مظلوم بانتظار نشست .

بعلت افراط در بعضی از مواد ناشناخته توانست تا سالهای سال

دلقک وار به زندگی خود ادامه دهد.

( قسمتی از: یادداشتهای قدیمی روزانه )

ثریا/ اسپانیا/

هیچ نظری موجود نیست: