یکشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۹

بی حرکت

یک پنجره برای دیدن / یک پنجره برا ی نفس کشیدن

یک پنجره برای میهمانی مهتاب

یک پنجره برای نوشیدن آب

در هوای سوزان

یک دشت برای چریدن   ، یک دشت برای اعتقاد

یک اطاق برای بت ها

یک پنجره برای آزادی

زندگی در رویا ، بس دلپذیرتر

از زندگی برای فردا

زندگی دربردگی ، شوم تراز مرگ

طنین گامهای سنگینی  از دوردستها

بگوش میرسد

ایستاده ام ، همچنان که ایستاده بودم

بی حرکت

............

دفتری گشوده ، مانند گوری با دهان باز

این گور اندیشه هایم است

که ناکام ماندند

مارا چه غم ، زمانیکه دنیا سیر است

پس مانده هایش بجای میماند

مانند تکه استخوانی ، برای سگهای جنگ

در اینجا ، حتا بوته ای خارهم نیست

که مرا پناه دهد

همچنان ایستاده ام ، بی حرکت

........ثیا/ اسپانیا/ یکشنبه غمگین .........

هیچ نظری موجود نیست: