یک پنجره برای دیدن / یک پنجره برا ی نفس کشیدن
یک پنجره برای میهمانی مهتاب
یک پنجره برای نوشیدن آب
در هوای سوزان
یک دشت برای چریدن ، یک دشت برای اعتقاد
یک اطاق برای بت ها
یک پنجره برای آزادی
زندگی در رویا ، بس دلپذیرتر
از زندگی برای فردا
زندگی دربردگی ، شوم تراز مرگ
طنین گامهای سنگینی از دوردستها
بگوش میرسد
ایستاده ام ، همچنان که ایستاده بودم
بی حرکت
............
دفتری گشوده ، مانند گوری با دهان باز
این گور اندیشه هایم است
که ناکام ماندند
مارا چه غم ، زمانیکه دنیا سیر است
پس مانده هایش بجای میماند
مانند تکه استخوانی ، برای سگهای جنگ
در اینجا ، حتا بوته ای خارهم نیست
که مرا پناه دهد
همچنان ایستاده ام ، بی حرکت
........ثیا/ اسپانیا/ یکشنبه غمگین .........
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر