شهری است پر کرشمه وخوبان زهر طرف ...............
در کنار خدایان برهنه ، زیر نخلهای بلند
بانوی شب ، بو ی گلهای سرخ
عطر یاسمن که هرشب بر دامن دشتها ، مینشیند
باغستان زیتون ، رقص زیبای جادوگر
آسمان بی ابر ، بی لکه
مردان قوی ، چنان رودخانه ی آرام
سوار بر اسبها درکنار قلعه های قدیمی
ایستاده اند
........
درانزوای یک خیابان بلند
شبهای طولانی وروزهای دراز
درخیال » خانه »
که آنرا دریک شکوه دروغین
تصویر میکنم
در یک قاب گرانبها
در این تصویر ، حس دیروز خودرا
در ریشه ام میسرایم
من با معجزه زنده ام
من ، این خسته مسافر ، که درآستانه گمنا می
دلش را رها کرده درباد
در کنار تصویر دورغین
به تماشا نشسته ام
بیا د نسل پیران گذشته و....اسیران گمنام
.........
صدای شکستن ، صدای بهم خوردن دلها
صدای جنون وفریاد شاعران مرده درگودال افیون
شبهای عاشقان قدیمی
شبهای شعر شاعران متعهد!!!!
وفریا د در بند ماندگان
گریه مادران ، موج آوارگان
خیمه های لبریز از آب زمزمم
روسپیان منتظر
شب مرگ تبعیدیهای گمنام
در چهار چوب قاب نشسته اند.
...................ثریا/ اسپانیا/ دوشنبه .........
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر