دوشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۸

ثریا ، که از اغما بیرون آمد !

´گفت ، آن یار کز او گشت سر دار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد

فیض روح القدس ار باز مددفرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد

........................ حافظ شیرازی

این روزها خاطره نویسی مد روز شده است وهرکسی که

کمی دست به قلم دارد زندگیش را مینویسد واگر مشهور ونامی

باشد که خوب نوشته هایش مانند برگ زر میرود واگر مانند

من ناشناخته باشد !!!! خیلی طول میکشد تا کسی حوصله کند

وکتاب را بخواند وبعد .... به دیگران توصیه نماید .

در میان خاطرات عده ای میتوان تاریخ وسر گذشت سر زمینمان

را نیز پیدا کرد ، بخصوص اگر از طایفه هزار فامیل !! و

باقیمانده خاندان قاجار باشند.

خوشبختانه من از این نعمت بزرگ محرومم وبنا براین چندان

امیدی ندارم که کتاب در دست انتشار من باین زودیها بفروش

برسد، احتیاجی هم ندارم نامی ومشهور باشم آنهم دراین دنیای

زپرتی وآدمهای مقوایی ورسانه هایی که با پول میروند دشمنان

ترا میخرند وهزار گونه دسیسه برایت میچینند وترا به قعر دره ای

میفرستند که بیرون آمدن از آن کار هر بولدوزری ! نیست .خاطرات

زیادی دارم وهمه را در چند صد دفترچه !! نوشته ام که بمرور آنها

را به درون کتاب میفرستم تنها کاری که باید بکنم این است که.....

نام اشخاص را عوض کنم ، همین نه بیشتر .

بر در کعبه سحر گاه من ودل دست زدیم

به امیدی که دراین خانه کسی هست زدیم

لاجرم دست ارادت به در پیر مغان

خادم کعبه چو در بررخ مابست ، زدیم

ما به عرشیم وزفرش در میخانه خجل

که چرا خیمه دراین دامگه پست زدیم

بامید باز شدن درهای بسته وقفل شده وپیدا شدن کلید رمز !

ثریا . اسپانیا

 

هیچ نظری موجود نیست: