سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۸

کادوی روز تولد

آن یار کز و گشت سر دار بلند

جرمش این بود ، که اسرار هویدامیکرد  " حافظ "

..................

آشنا گشتی ، با هر که بیگانه بود

امروز بسی دلتنگم وچشمانم گرم رویاهای بیحاصل

دراین شب خستگی ودرماندگی

چشم را نمیتوانم ببندم به روی نامردمی

فریادم  از تلخی عصاره خیانت هایت لبریز

است

در حریم نیمه خاموش نیایشم

ترا از خود راندم

در دلت هوس بسیار بود وبیدار

ودیدم که ... دلقک وار

میکشی دهانه آن مادیان جوان را

........

ندانستم چه گفتم ، چه کردم

زخجلت سر فرو بردم

تا نبیند کس به تحقیرم

گوهر اشگم را هدیه کردم به دور گوشواره طلایی

آن زن ، آن ما دیان جوان

........

ماندنت بیهوده بود

در کنار سایه های شب

وای برمن  وای برمن چنان غافل بودم

درگشودم وراندم ترا

با دوچشم خسته ومحروم از خواب

بسوی دلدارت شتافتی

وای برمن  وای برمن که بس بیهوده شبهایم گذشت

غنچه هایم شکوفه میشدند ، گل میشدند

بامید میوه ها نشستم

نا امید

وچنین بود اعجاز تو ، ونقش تو دراین جهان

به صد رنگ سایه ساختی

درون هستی ات پرده انداختی

جدایی فکندی برجان من

و........

کی روا بود بخشیدن ( آن چراغ ) که به خانه روا بود

با سیه چشمی سراپا سوختی وساختی

وتاریک کردی خانه تنهایی مارا

...........

حال امروز مینویسم بر این صفحه تابناک

این فصل بی شکوه را بی باک

تا بدانند خلقی که تو .......

بودی یک اهریمن ناپاک

............

دوم اردیبهشت 1388

22-4-2009

ثریا / اسپانیا /هدیه تولد !!!!!

 

هیچ نظری موجود نیست: