سه‌شنبه، آبان ۰۹، ۱۴۰۲

اشک های من !


ثریا ایرانمنش  ، لب پرچین ،‌اسپانیا 

روز سوگند پرچم   با  پرنسس زیبای اسپانیا 

امروز روزی است که باید واقعا به حال  خودمان  بگریم بحال سر زمین پر برکتی را که بخاطر هوی وهوس یک زن  بازیگر قرار داده وانرا به ثمن  بخس تقدیم قارچ های سمی  بی ریشه کردیم ،

امروز به  آشکهایم  از صبح اسم‌هایم  نه بخاطر ظلم وطتمی که بر بشریت  وارد می‌شود بلکه برای  حال سوخته خودم جاری است ،،،،،،،روزگارت مبارک باد پرنسس زیبای شهر بی قصه ،

امروز همه شاهان وپرنسسها وپرنسها وبزرگان جهان در این شهر جمع شده اند تا سوگند وفاداری  شاه آینده که تنها هیجده سال دارد ودختری  بی نهایت زیباست  ، تماشا کنند او از متن کتاب قصه ها برخاست  باپدری دانا ومادر بزرگی دانا تر که امپراطوری را در این شر زمین دوباره احیا کردند ،

در سر زمین ما ؟! ولیعهد ما بجای آنکه به خدمت نظام برود  ‌ و‌راه پرسم  جنگ هارا بیاموزد طیاره بازی می‌کرد سپس به امریکا رفت تا دختر بازی وجاز  را بیاموزد  ،

پدرش در فکر جنگ با اوپک بود ومادرشان داشت حساب بدهی های خود را  به کارتیهر وسایر بوتیکها در سرش میشمردچقدر  بدهکار است  ؟ گاهی هم یک لباس دست دوز چیت میپوشید عکاسان را خبر می‌کرد تا  مردم خواب رفته را   بیدار کند  مردم درخماری داشتند با جنگ‌های چریکی مبارزه می‌کردند یکی خلقی و یکی جنگلی و یکی روسی

 ، یکی کوبایی یکی اهل نماز ودیگری اهل راز ‌نیاز  ، آسوده بخوابید ما بیداریم درحالیکه مادر بزرگ  کنار منقل داشت تخته نرد بازی می‌کرد ‌خواننده برایشان  شب بود بیابان  بود را میخواند  ،  آسوده بودیم ؟؟!!! امنیت داشتیم  لباسهای شیک میپوشیدیم قمار میکردیم  با تورهای چهار شهر وچهار هفته سفر میکردیم   بخیال خود اروپار را که هیچ ،‌جهان راز دیده ایم سقز در میان دهانمان  پز وپر باباحانمان که شازده بود  میدادیم‌.کسی بفکر کودک‌ گرسنه در خیابان شهر درون گاه گل های حلبی آباد نبود و رندان از ابن موضوع استفاده کردهذآن قارچ سمی جنگلی بزرگ را بما  تحویل دادند وبه دنبالش  قارچسمی بود که از زمین  روییده می‌شد  می‌شد همه کشنده ،ه   وراه کشتن را فرا گرفتند نشستند روی انچه را ما انبار کرده بودیم  خوردند  تا هر کدام مانند یک خرس  بجان مردم بیگناه افتادند همسایه های کرسنه را تیز به ابن ضیافت دعوت کردند ،مانکن ما در فرانسه همچنان مانکن باقی ماند و ولیعهد ما مانند کدخدا هیکل  بزرگ کرد بی آنکه از فنون کشور داری ویا جنگ ویا سر بازی چیزی بداند.

اه آدم عاقل اابن زندگی راحت را رها نمیکند تا در بیابان‌ها پر خطر مین گذرای شده با خار مغیلان بجنگد  جنگ دریایی دیگراست  بروند برای عقیده وایده ال  خود با جهان بجنگنند ما جایمان امن ‌راحت است  لقمه نانی هم می‌رسد ،خاک چیست ! ؟ وطن کجاست؟  همه جای دنیا یک شکل است  ،،،،،

زاد روزت مبارک باد پرنسس زیبای ما  منهم در زمره پرورد،گآن درگاه سر زمین شمارلقمه نانی را میخورم وبجان شما وپدر گرامی ومادر بزرگ داناو‌بزرگوارتان دعا میفرستم  وزیر پرچم شما ایستاده سوگند خورده ام  گذشته از آن سادگی ملاحت بی  اعتنایی به امواج سرازیر شده مد وزیبایی  شمارا شاخص ساخته است ، من مانندنوه ام شمارا دوست  ارم وبه خاندان شما اخترام میکذارم ، پاینده پرچم اسپانیا  جاوید شاه  جاوید ولیعهد ما پرنسس لئون بوربون ،

پایان 

31/10/2023 میلادی  

الیس

ألیس
الیس یک نام زنانه است   الیس مارا به همه سر زمینهای  ناشناخته میبرد  الیس یک خاطره شیرین است .
نیمه شب است رنودخفته اند اما دستکاهایشان مشغول  کار  است نفس های شبانه ترا تیز میشمارند  ، 
الیس خاطزه های برای ما دارد در کتاب درسی  در خیابان ودر همسایگی  ویا در فیلم های خانوادگی  همه جارحضور داشت ،
الیس نماد خاطرات زمان خوب ودوران بهشتی زندگی هریک از ما بود  نماد آزاد گشتن در خیابان‌های لندن  نماد دویدن به دنبال اتو بوس‌هایی که دربشان باز بود نماد کردش در پارکها نماد نشستن کنار دریاچه و ریز دانه های نان را به اردکها دادن  تماشای قو هایی که همچنان پر باد با گردن بلند ومغرور  دور دریاچه میگشتند  تماشای کودکی که داشت آب نبات گرد خودرا لیس میزد وپیر مرد وپیر زنی روی نیمکت ساند ویج هایشانرا با هم تقسیم می‌کردند ،
نماد فروشگاههای بزرگ ومعطر  رستوران‌های خارجی  با بو وطعم عطر  خوراک های ایتالیایی یا فرانسوی گاهی  دو  یا چند تایلندی ،
الیس نماد سادگی وساده اندیشه همه بود  تا اینکه الیس مارا به شهر  دیگری آشنا کرد  وخود در نیمه راه جان داد ،
ان شهر آن دیار دیگر آن نبود که میبایست  سخن بگویی  واهسته بخندی سکوترا رعایت کنی ؟ همه جا   سر زمینی بهشتی که همه چیز  در آن یافت می‌شد وتو به آرامی وتتها شهرهای وشهرک های دیگری را  زیر پا بگذاری ،
 الیس همه جا میبود  حضورش بتو اطمینانذ میداد   امروز  الیس گم شده وبجایش ام کلثوم  نشسته  یا ام آلبنی   دیگر از آن مغازه های شیک و ومعطر خبری نیست همه شهر بوی نجاست میذهد  بوی گوشت قربانی و کباب سیخی  دیگر نمیتوانی آزادانه بخندی برای لبخنذت باید اجازه نامه داشته باشی . دیگر ان شهر   برای همیشه مرد وبه زیر خاک رفت  با حضور مردان وزنان بیگانه و بوی گند شلوارهای  پیچیده رویهم و از دوردست‌ها تو فقط قارچ هایی را میبنی که اکثرا سمی وخود رو روییده اند ،
خدا حافظ سر زمین بهشتی یا سر زمینهای آرام و دلپذیر   باید نشست به تماشای غول های تازه از کارخانه بیرون آمده  دستکاری شده وبجای مغز  در سر آنها تنها یک مهرهراس اور که  به آنها دستور میدهذ و بکشید  حال بجای ان آب روان در جویبارها تنها ادرار ‌خون جاری است و…..اجازه نیست کسی  ترا حفظ کند  حتی درون خانه ات و حتی دروت تختخوابت   آزاد نیستی  نفس شوم سوم شخص مفرد بین تو ودنیا حایل است. الیس گم شد  من گم شدم ومردم گم شدند ناگهان  احساس کردیم  همه تنها هستیم روی ویرانه های جنگ  ‌امیدمان بر باد رفت آرزوها به زیر خاک رفتند نفس ها درون سینه  حبس شدند   و…… دیگرا نوایی از  جایی بر نمیخیزد تا در دل تو شوری افکند گویی پایان دنیا نزدیک است  پایان  ،
نمیدانم این یکی هم پاک می‌شود ؟ 
ثریا ونیمه شب سه شتبهه 31/10/2023 

دوشنبه، آبان ۰۸، ۱۴۰۲

جهانی تازه


ثریا ایرانمنش   …..لب پرچین . اسپانیا .

یک مطلب تازه نوشتم گویا به مذاق  خیلی ها خوش نیامد ناگهان محو شد ،

آرمیتا  رفت ماتیو‌هم رفت  جسد آن دختر زیبا وفرشته اسارا در میان  لاشه ها انداختند پدر ومادرشان لب دوخته بودند گویی لبان انهارا بهم چسپانیده بودند  ،درون ارمیتا را خالی  کردند برای  فروش در بازار روز مانند  دلو جگر تازه به قصابی  های بین المللی فرستادند وپیکر خالی اورا درون یک 

چآهک انداختند  مامورین سطح پایین  حضور داشتند با دستورات سطوح بالا ،

هنر پیشه جوان وزیبا در اثر اعتیا جان داد او‌درد تنهایی ا از اعماق وجودش فریاد یاد کشید اما فریاد رسی نبود 

 مقاله قبلی من پاک شد   چندان میلی ندارم دیگرچیزی روی این صفحه بنویسم  باید بی تفاوت بود وجدان را درون یک پوشش پنهان کرد باید بی تفاوت  بود  وباید به تماشای بنای جدید جهان نگاه کرد  که با سنگهای سیاه  باارامی بالا میروند درمیان شهر باسن خودرا  هوا کنی برای کشت‌ن بقیه خدای ابراهیم را شکرگذاری کنی  امروز این قدرت است که دهان ترا دستهای ترا وپاهایت را میبنددواگر در خلوتی ترا گیر آورد  دشنه ای را در قلب  توفرو‌کند کشتن ارضا   می‌کند بیشتر از بغل خوابی دوعاشق  گذشت آن زمان که برای مرگ یک پرنده در باغچه خانه ات میگریستی  امروز باید بی تفاوت شانه هایت را بال بیاندازی وبه رژه جنازه ها بایستی آنکه قدرت را به دست گرفته  رابطه قدرت را نیز تقسیم کرده  بکش  بایدکشت قربانی احتیاج دارند این قربانی ها لازم است   بااراده  انکه تازهرکه بر تخت نشسته ،

 روزی انسان وجود داشت ومقامش بسی بالا بود  عزتی  داشت  اما دیگر انسان ی در میان نیست  ودیگر شاهان  ، شاهان هفت کشور نخواهند بود  تنها یک خدا یک رهبر یک پرچم ونیر‌ویت را برای خودت ذخیره کن تا در مواقع درد بتوانی از آن برای  درمانت   استفاده کنی کسی نیست همه تنها شدیم رباط شدیم  رباط ها هم بین ما راه میروند  آرمانی وجود ندارد .دیگر ختم کلام این یکی هم پاک خواهد شد

ثریا ،30/10/2023میلادی

یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۴۰۲

نامه دوم


اسپانیا  ثریا ایرانمنش ،،،،

علیاحضرت ،

 مرا ببخشید که مزاحمت فراهم می‌کنم  شب گذشته ناگهان بیاد اسب‌های شما و تولد شما  افتادم  ، برای شما دوبار تولد میگرفتند ویا  خواهند گرفت ؟!  حال  امروز  آنچه را که من ضبط کرده ام روی نواری  خفته است   برای آیندگان ،‌.

زیباترین صحنه زمانی بود که که هشت اسب زیبای شما برای تبریک گفتن به نزد شما آمدند  هشت افسر قرمزی  هم روی زین آنها نشسته بودند ، هشت اسب بی نظیر همه یک رنگ  براق با یال های  بلند  مانند زنان زیبای  بهشت  ودم بلندی که انرا مانند موهای دختر بچه ها گره  زده بودند  هشت ستاره زیبا  به صف در مقابل شما ایستادند و سپس با هم سر خم کرده ادای احترام کردند   پاشنه هایشان را  بر سنگها کوبیدند از میان آنها جرقه  بر میخاست   چه صحنه زیبایی  وشما از جای برخاستید صورت یک یک انهارا بوسیدید ، کسی که با اسب زندگی کند مانند همان اسب نجیب است ،

آن رخشان زیبا آن ستارگانی که گویی پرودگار تنها برای شما خلق کرده بود  با یک کردش انحرافی تعظینی دیگر کرده وعقب عقب رفتند .

آیکاش مردمان این زمانه  نجابت وادب وزند گی را از این حیوانات نجیب میاموختند ،

شما سر حال خوشحال سر جایتان نشستید .

امروز دیگر  همه چیز عوض شده  شما  در آرامگاه ابدی خود بخواب رفته اید  وان اسب‌ها  حتما غمگینند  وما نیز غمگینبم ،‌

در میان جنگلی افتاده ایم که یک طرف تیر و آتش و موشک   ودر طر ف  دیگر  طوفانی از شن وخون و پیکر های له شده .

ما دیگر زندگی نمیکنیم  معنی زندگی را از دست داده ایم رباط هایی هستیم که ماشین وار صبح  بلند میشویم  وچشمان خودرا  به دورنماهایی از خون و اتش  وجنگ ‌انسان‌های بیگناه میدوزیم وشب  بی هیچ احساسی به تختخوابخود بر میگردیم ، گاهی از شد ت درد ها فریاد میکشیم اما این فریاد درهمان چهار دیواری خانه ما خاموش می‌شود  همه از یکدیگر فرار می‌کنند  همه  از هم میترسند نژاد پرستی  بمدد چپ‌ولها ی  جهان و مفتخواران رواج پیدا کرده است و در این راه قربانیان بیشماری   را  میبینیم  ،

شب گذشته بیاد تعظیم  آن هشت  اسب  مهربان و   زیبا  با ادب افتادم  حتی ذره ای از  احساس آنها در وجود  انسان‌های این زمان  دیده نمی‌شود ،

شما به موقع به سوی خانه ابدی  خود رفتید   خیلی آرام خیلی ساده  وسر زمین شما مادر خود را از دست داد  مادری که همیشه  به روی آن رودخانه  گل آلود لبخند میزد مادری که با دسته گلهای ارزان قیمتی که به او میدادند احساس مسرت  می‌کرد  ،

جانشینی برای آن مادر نیست  شما مادر اروپا ونیمی از جهان بودید و‌حال فرزندانتان  جدا از هم به مرگ یکدیگر ویرانی  سرزمینها  مشغولند کاری  ندارند ،‌

هیچ کاری برایشان برجای نمانده تکنولوژی لوژی مدرن حتی در وان حمام هم  در خدمت آنهاست ، بنا براین  آتش  افروزی   وفشفشه هوا کردن تنها سرگرمی آنهاست  .

نه در مسجد دهنده ره که ر ندی /  نه در میخانه  که این خمار خام است ا 

میان مسجد ومیخانه راهی است   / غریبم ،‌عاشقم ،‌ان ره کدام است 

در سر زمین غربت غریب و سر زمین ویران شده خود تیزغریب تر  ، جهان وطنیم !!!پایان .ثریا 29/10/2023  میلادی

جمعه، آبان ۰۵، ۱۴۰۲

کویین ومن !


 ثریا ایرانمنش ،،، لب پرچین ،،، اسپانیا 

علیاحضرت ملکه مارگریت  ……سر زمینه‌های بزرگ جهان وسر انجام آن جزیره کوچک  ، 

امروز برای اولین بار به شما حسادت کردم ، نه به حکومت  جهانی  شما  نه به آن مروارید های براق که دلم را ربوده بود واگر لیاقتش را داشتم حیوانات دریایی چند تایی را هم بسوی من پرتا ب می‌کردند ؟  نه به تیار ها وتاج شما نه به آن سنجاق  سینه های گرانبها و  زیبا   مرا به عرش میبرد و نه به  قصرهای کوچک وبزرگ  شمانه نه به تابلوهای  قصرهای بزرگ   نه به اسبان  زیبایتان ، نه و نه  ونه، 

تنها به یک چیز حسادت کردم  وان آخرین شب زندگی شما در قصر مورد علاقه تان بود  پرستار شمارا در تختخواب  خواباند  دیگر از جین ووتونیک شبانه خبری نبود  پتوی شمارا تا زیر سینه هایتان بالاکشید وسپس شب بخیر گفت ‌شما  دانستید که این آخرین دیدار  است  واخرین  بار که چهره پرستار خودرا میبینید 

چند پزشک به ظاهر  نظاره گر شما  بودند  وانها آخرین داروی شبانه شمارا  در دهانتان ریختند سر خم کردند واز اطاق بیرونرفتند  ،،،،،من برای این ساعات بشما حسادت می‌کنم   خوشا به سعادت  ابدی شما که دیگر مجبور نیستید چهره های منفوری را ببینید  ورژه های بیهوده

 را تماشا کنید ،وچهره قاتلین را که هر روز بر تعداد آنها افزوده می‌شود  ،ببینید ویا کثافت جهان را ، حتما ان اسبهای زیبا وبی نظیر سخت دلشان برای شما تنگ شده وان چند توله سگ  با مزه ، شما زن ک‌وهستان بودید  اما  حال با شربتی یا تزریقی بخواب رفتید ، 

آیکاش مرا هم پرستاری بود  تا در آخرین روزهای عمرم بمن کمک می‌کرد  منهم راه رفتن برایم مشکل است  شما در سلامتی کامل تنها بخاطر کهولت  این دنیای نکبت را ترک  گفتید   اما من  باید  یک تکه اضافه ‌سنگین را نیز همه جا باخودم حمل کنم  واین از قدرت من خارج آست ،

منهم مانند شما دیگر به بیمارستان نمیروم  بیمارستان را بخانه  آوردم ، منهم میل دارم در تختخواب خودم بخواب ابدی بروم  ،زمانشرا نمیدانم هیچکس نمیداند  حتی پزشکان هم حدث میزدند یقینی ندارند  . امروز یکی از أخرین عکسهای شمارا که دیگر  خود نبودید بلکه پیر زنی کهنسال  با یک عصای بزرگ داشت در راهرو میرفت  دل مرا زخمی کرد واین تکه را نوشتم ، 

زنی با قدرت شما  با لبخندی که گویی همیشه روی لبان شما چسپیده بود با مهربانی  واز همه مهم‌ترین ایمان  شما  مرا و دار به احترام می‌کرد  من با سیاستهای کثیف کاری ندارم  عقیده شخصی خودم را  مینویسم ،  پایان  ،

روانتان شاد 

ثریا 27/10/2023 میلادی  

چهارشنبه، آبان ۰۳، ۱۴۰۲

روزانه


 ثریا ایرانمنش . لب پرچین  ،،،، اسپانیا ،

دردلم  بود که بی دوست نباشم هرگز  ،/ چه توان کرد  که سعی من ودل  باطل بود !

همه چیز  رو‌به باطلی وتعفن  می‌رود ،‌دنیا بو‌گرفته  همه کهنه شدیم  باید از نو دنیای  جدیدی را بنا نهاد اما باز دست فسیلهای ماقبل تاریخ در به وجود آوردن دنیای نوین نیز دیده می‌شود  پس مانده هایشان با تجربه های نوین  ،‌اندوخته هایشان  ،‌کاخ هایشان  سر زمین های تصرفکرده را ، دریاها  را ا  کشتی هایشان  در آبهای لجن زار  لنگر آنداخته  ودر زیر کشتی های آنها  صد ها هزار جنازه خرد ‌بژزگ  به همراه بطری  های شکسته ‌پوست پرتغال دیده ه می‌شود ،


دنیا بو‌گرفته یعنی کره زمین بو‌گرفته  جمعیت بیش از حد رویهم انباشته  مانند حیوان یکدیگر را پاره پاره می‌کنند   تا جایی برای خودشان باز کنند و آیا سیاره ای دیگر هست که ما به آنجا سفر کنیم وانجارا نیز مانند کره زمین به کثافت آلوده سازیم ..


من سیاره ام گم شده متعلق به این جهان نیستم آواراه ای سر گردان درانتظار ملکه مرگ که دستم را بگیرد ،وبا خودببرد  ،

از  تختخوابم بیرون میایم همان قهوه بی مزه  هررزوی را با همان  تکه نانی بیمزه جلوی رویم   مینکرم نه حوصله ندارم  پاهایمرا باید دراز کنم اما کجا ،‌ روی همان کوسن کهنه وبو‌گرفته  سال‌های بیقراری  از پست شیشه آفتابی بصورتم میخورد کبوترها باز درون باغچه ام جفت گیری می‌کنند وصدایشانرا بگوش من میرساند   چقدر از این صدا متنفرم وبیزار  سپس تخم میکذاردد  وتخم ها را  رهاکرده می روند گویا آنها هم نمیتوانند از پس  بچه های آینده شان برآیند تخم ها حالا شکل گرفته اند اما درون همان تخم ها میمیرند باید انهارا جمع آوری کرد، کی ؟ کجا؟ چه کسی؟ 

تمام روز تنها چشم به تلویزیون و فیلم های تکراری ویا رقاصی های  مشمئز کنند یا گنده گویی هایشان   ، میدوزم وسپس بخواب می‌روم خواب نیست چیزی بین بیهوشی  ومرگ است.

دنیای زیبایی که آرزو داشتم  به این شکل چندش اور ‌دردناک رو به پایان است ،

هفته اینده باید دریک تاتر  برای تماشا بروم یکسال قبل بلیط اترا تهیه کردم  ،حال با صندلی چرخ دار  ؟؟  بلیط هم گران بود نمایش هم تماشایی ،

پاهایم ، ستون های  استوار پیکرم  دیگر تحمل مرا ندارند فریادشان به آسمان می‌رود  تنها می‌توانم خودم را تا  میان حمام بکشانم وباز کشان کشان برکردم  من همانی بودم که زمین زیر پاهایم میلرزید حال ابن منم که روی زمین میلرزم،

دوستان نادیده برایم  دعا می‌کنند وبرایم  عکس قدیسین را میفرستند !؟  کسانی را که نمیشناسم  اما،،،،، أشنایان همه رفتند  دیگر از گذشته من کسی باقی نمانده است  آنهاییکه دوستم میداشتند ومن انهارا دوست داشتم حال در میان مردمانی غریبه  گویی از آن سیاره دیرین هم پایین تر افتادم ،،دیگر نه دکتری را میبینم ونه پرستاری  را همهرا جواب کردم ،


مرا بحال خود بگذارید این داروهای سمی را نیز از کنارم بردارید من با خودم وانرژی درونیم به مبارزه بر میخیزم ،،،،مبارزه برای کی؟ برای چی؟ وبرای کدام زندگی وکدام دنیا ؟ بخواب  خواب را دریاب  آرامش در آن است تا ساعت  موعود وهفت بعد از ظهر که دوباره یکی از راه برسد پبشقابی را جلویت هول دهد با یک لیوان أب ، پایان 

ثریا25/10/2023 میلادی 

جمعه، مهر ۲۸، ۱۴۰۲

باید بلد بود

 

ثریا ایرانمنش ، لب پرچین ،‌اسپانیا.

شاید  نوشتن این چند  خط  وچند برگ‌ افق های امید  را به روی آنهاییکه  به سر چشمه  فرهنگ خود  ایران مینگرند  ،  باز نماید ،ً

ما فرهنگ خودرا فراموش کرده ایم  آنچه را که بیاد میاوریم   گورستانهای افکار گذشته ماست ویا بعضی از غذا ها ،آنهاییکه در درون هستند شاید هنوز به آن فرهنگ نزدیکتر باشند تا ما غربت نشینان ابدی .

ما تنها گورستانهای ویران شده را بیاد میاوریم  همه گذشته ما به زیر خاک فرو رفته  دیگر کسی در پی پژوهشی نیست  بیش از دوهزارو سال است که مارا از فرهنگمان دور ساخته اند . زبان های محلی ، یادبود ها یادگارهای تا ،‌اسطوره ها  با قیچی ویرانگران از هم گسیخت  دین ‌فلسفه ما از هم درید  حال لال مانده ایم  آنچه را که آنها به زور در حلقوم ما فرو‌مبکنند پایین نمیرود وگاهی انهارا بالا میاوریم  ، هیچکس بر نخاست تا مار را یک تکان دهد ، حتی یک کار کوچک وابتدایی  ارهمه ما دچار فراموشی  فکری شدیم  لغت شناسی ،‌کتاب ، گوهر ذات ما کم کم  فراموش شد ،،

امروز فرهنگ‌ دران سر زمین معنا ‌مفهوم خودرا از دست داده است  جانی را میگیرند بی آنکه بگویند چرا  این قانون را  برای خود قائل هستند و به دام  یک خدای نا دیده وپنهانی جان‌ها  را بگیرند انسان‌ها را  درهم بشکنند  تمدنی را ویران سازند  چون قو‌انبن نانوشته ونا خواسته آنها ابن را میخواهد قوانینی از درون غار های  عهد هجر  ،قربانی کردن انسان‌ها  بخاطر اجتماعی بی هویت وبی فرهنگ  یا ترک وطن یا مرگ تدریجی  ،کدام ؟! .

انسان‌های بیگناه را شکنجه می‌کنند  چرا ؟  میل د ارند  خوشحال می‌شوند مانند یک شیرینی  کام آنها ر ا  لذت  میبخشد اگر بتوانند  لیوانی از خون  را نیز  سر میکشند تا بیشتر سر مست شوند ،نماد آدم کشی را از پیش تعیین کرده اند ابراهیم میخواهد پسرش را در راه خدای نادیده در یک اوهام قربانی کند ناگهان  گوسفندی در آنجا پیدا می‌شود وبه زبان  میاید  که یا ابراهیم مرا بکش بجای پسرت خداوند خواست ترا امتحان کند ، داستانی از این احمقانه تر محال است در هیچ کتابی یافت ،

شو د،واز آن تا ریخ این بدعت نهاده شده  خوب گوسفند نبود  انسانی دیگرا می‌توان قربانی کرد ،

ملت مظلوم سر زمین پارس  آیا هنوز در خوابید؟! میدانید چند صد هزار  نوجوان را کشته اند و 

صد هزار دیگر در صف مرگ فرار دارند واما هنوز در پی  اسمعیل وابراهیم و هستید و…..پیمان آن ؟

متاسفم  بیشتر نمیتوانم بنویسم   چه بسا جان‌های دیگری در خطر باشند  من دیگر چیزی برای آرا ئه ندارم  با آن تکه گوشتی که بمن آویزان  ‌دردناک وهر لحظه  بمن یاد آوری می‌کند که وقت رفتن است ،  چیزی برای قربانی ندارم واما به فرهنگ  خود وفادار بودم  اگرچه در نظر دیگران یک ساده لوح احمق جلوه گری  میکردم اما آن ایمان درونی من بمن میگفت ،که تو‌کیستی واز اینها نیستی ، پایان 

ثریا  بیستم اکتبر  دوهزارو بیست پست میلادی !

چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۴۰۲

خونخواران قرن


 ثریا ایرانمنش  ،،،، لب پرچین ‌،‌اسپانیا ،

هیچ جانی تن به این خفت نداد که  تو جانهامان گرفتی ،

خون آشامیدنی تنها در  مقام یکخیال ویک موجود نامریی بنام دراکولا نیست ،‌این روزها همه  ،وهمه تشنه خون هستند ،‌عطش دارند  برایشان فرقی ندارد خون حیز زنی را بنوشند یا خون رگ دختر جوانی را ویا  مردی سالخورده  را  وبه همسرش نیز در حال چاقو خوردن  تجاوز کنند ،

شما در هیچ‌کجای جهان مگر در قبایل وحشی که انهم رو بهزوال آست   چنین نمایشی را نخواهید دید ،

در ایران آریایی ، سر زمین پارسها   سر مین عشق وگل ‌بلبل، سرزمین عشق های  پاکیزه   حال دچار تهوع شده ودارد بالا میاورد   وبجایش خون صافی مینوشد ،

تا آنجا که بیاد دارم ، فرهنگ ایرانی ، در دین زرتشتی  با مذاهب  اسلامی ومکاتب  فلسفی کنار آمده  با هم میجوشیدند و  این چه قومی است این حیوانات از کجا رسیدند  که امروز با فرهنگ وادب ‌انسانیت ما گلاویز شده اند ونام  ایران  را آلوده به ننگ ساختند .

ما داستان‌های زیادی از گلاویز شدن اقوام  خواندیم  با تفکرات محوری  اسلام ،‌ یهودیت   ، مقایسه زال وابراهیم را در افسانه هاداریم ،

حال یک خط قرمز میان فرهنگ ما ایرانیان وان اقوام وحشی کشیده شده   ورسالت ومهر انسانی بکلی از میان رفته است ،.قربانی کردن انسان‌ها  در واقع یکنوع بدعت تازه آست  که بنا نهاده اند  وما در کدام مقطع به خدای واقعی خود خواهیم رسید ؟!

من نه فیلمهای آن کار گردان  را دیده بودم ونه اورا  وهمسر زیبایش را میشناختم   سالهاست که تنها از طریق  جراید نام اشخاصی بگوشم  میخورد ، سالهاست که در برنامه  ها ی آشپزی  به تماشا مینشینم  واب دهانم را قورت میدهم  وهوس یک لقمه کاچی دارم  ،

من از انسان حرف میزنم انسان حیوان نیست  که حیوانی دیگر به او‌حمله کند ،

آینده آن  دختر  کوچک تازه بالغ چه خواهد شد ؟ با دیدان خون پدر ومادرشان بر روی فرش والوده کردن پیکر بیجان  مادر را چگونه تحمل خواهد کرد ؟ 

آن خونخوارن به همان شیوه جانشینی اسمعیل  یعنی گوسفند همه را سر میبرند حتی آلت تناسلی را  برمیدارند نهایت پست  نهایت کثافت ‌نهایت عمق لجنزاری که عده ای در آن میلولند مانند کرم  از درختی نشخواررمبکنند تولید مثل می‌کنند  زالو ،‌کرم ، عقرب،‌مار  سرانجام کروکودیل بزرگ  که روی تخت نشسته است .

مبینا چشم کس  این روزگار  / زمین باد بی تخم اسفندیار ..

پایان ،ثریا 18/10/2023 میلادی 

شنبه، مهر ۲۲، ۱۴۰۲

ایران ، فلسطین دوم


 ثریا ایرانمنش ، ،‌لب پرچین ، اسپانیا ، 

با با  بیا ، بابا بیا ایران شده فلسطین

 همه سر ها در گریبان بود  الاغ وار بار غم را کشیدند پشت پرده سیاست کثیف گلو بالیستها وجهان وطنی ها  ایران بافلسطین طاق زده شده یعنی سر زمین ایران متعلق به فلسطینی ها خواهد بود هم اکنون   اکثر  اهل دولت  فلسطینی هستند  که فارسی را خوب حرف میزنند  ما چنان قیافه های ناجوری در میان ایرانیان بر گزیده نداشتیم ،

حال عده ای بی وطن برایشان مهم  نیست که بردگی   خارجی ها را  بکنند و تکه استخوانی  را کهجلویشانذمیاندازند ماننند جایزه به دندان بگیرند ‌دور دنیا واق واق کنند ،

روزی که آن پیر مرد  دیوانه بی وطن گفت  ملی گرا به درد ما نمیخوورد  اسلام گرا هارا میخواهیم  همه خمار شبانه بودند  یا نفهمیدند ویا میدانستند ولبهارا دوختند ،

حال پایتخت آینده  جهانی که برایمان خواهند ساخت  جرسلوم بزرگ است وتنها یک دین حاکم بر جهان است انهم دین  بها الله و نمایندگانشان  در کشورهای دیگر  مردم را به راه راست  هدایت می‌کنند  واگر تمرد  کردند انهارا میمکشند  نمونهاشرا بارها دیده اید . 

تنها میل دارم در أخرین کلام بنویسم که ای ملت سر  زمین آریایی  فرزندان کوروش  شماهم آسوده بخوابید  در ون گورهای دسته جمعی تا فلسطینیهای متدین   ،طاهر واب کشیده با مسلسلهای  آتشین خود سر زمینمانرا نوش جان کنند  از همین الان برای  آن گنده گنده هایشان در دهکده های  کوچک وخوش آب ‌هوا ویلا ساخته اند ومردم بلو‌چستان  بی آب تشنه گرسنه مانند لاشه در میان ریگزارها  جان میسپارند وخانم های  گوینده بی بی سکینه با عشوه وناز انبار ومصامبه تشکیل می‌دهند آن دیگری اطاقباز کرده یعنی حمام زنانه مردانه ‌زنانه مخلوط عده ای هم آتش بیار معرکه اند  هرکجا بیشتر بدهند نوکر همانجا هستند ، دیگر زیادت عرضی نیست توام بااشکهای حسرت این قصه پر غصه را به پایان میبرم ، شاخهایتان دراز وگوشتایتان درازتر باد ، ثریا چهاردهم اکتبر دوهزارو وبیست سه میلادی  ،

جمعه، مهر ۲۱، ۱۴۰۲

اقوام بر گوزیده !


 

ب

ثریا ایرانمنش ،،، لب پرچین ،،،، اسپانیا

خبر درد ناک نه هول انگیز بود  ناگهان چشم باز میکنی   به روی انبوه جنازه ها بخصوص اطفال بیگناه  به چه جرمی ؟!

آن خدای بزرگ ‌قادر متعال حد اقل میبایست یک مدرکی به اقوام  بر گوزیده خود میداد  وانرا در نوبت نگاه میداشت  تا به اول صف برسند  نه اینکه از  آخر صف ناگهان تیری از کمان بیرون شده چشم  ردیف اول را  نشانبگیرد .

قوم  موسی  گفت ، ما بندگان بر گوزیده هستیم چرا که اولین گول زنک  وبعد عصای مار از اینجا برخاست ،

نوع دوم گفت نه ما قوم بر گوزیده هستیم در آن بالای تپه روی  انبوه زباله ها پسر خدارا کشتند ،

ردیف سوم آمد وگفت ، خیر قوم اول وبر گوزیده ما هستیم یک کتاب کپیه شده هم داریم تازه رهبرمان سواد خواندن ونوشتن نداشت دیگران برایش تدوین می‌کردند ، 

در کنار آنها زباله‌هایی هم جمع شدند مانند خورده های نان ته سفره که آهای،….ما اول بودیم  زمانیکه ما بودیم خدا هم نبود ما اورا أفریدیدم حال همه  باید زیر پرچم ما سینه بزنید اشک بریزبد گریه کنید شادی حرام  خنده حرام رقص موقوف  واواز جریمه دارد تنها صدایی را که میشنوید همان صدای انکرالصوات  از ان گلدسته  های بلند آست  که ما بشکل آلت مردانه ساخته ایم تا  مردانگی را فراموش نکنیم  زنان هم ابدا  وجودشان لازم نیست بخصوص این روزها که آزمایشگاهها از نانوایی ها بیشتر  انسان؟؟!! حیوان تولید می‌کنند .

وما همچنان در تختخواب ویران شده خود به تماشای  خلق دراز کشیدیم ، تنهارواخرین کسی را هم در این جهان داشتم گم کردم نمیدانم  اورا بخانه سالمندان بردند . نمیدانم در بیمارستان است ومیل ندارم بقیه آش را بدانم  او آخرین کسی بود که با من رشد کرد ‌هردو نماد تاریخ سر زمین‌ها بودیم !

دیگر میل به زنده ماندن ندارم  فقط میخوابم  شاید در خواب رفتم ودر کنار فرشته میکاییل نشستم به تماشای خلق که برای منافع  اینهمه خون میریزند تا شمش های طلارا زیر دریا ها پنهان کنند ویا در کادر دیوارهای نم کشیده ، وسپس خود از گرسنگی جان بسپارند ،  طلا   طلا  همه عمر بشر دو پا طلا را پرستید نه خدارا ، چرا که خدارا ندید ، خدا در دل سودا زد،گآن پنهان بود  خدا در خانه فقرا گوشه  طاقچه  نشسته بود خدا در سینه بی کینه آن کودکانی بود که به دست حیوانات قرن بیست ‌یکم مانند بره سلاخی شدند ،

نه خدارا به این آسانی نتوان یافت ،اما طلا آسان با آن می‌شود مانند پرنس ها وشاهان پر قدرت  روی صخر ها اربابی کرد ، می‌توان در زیر نام او  بر تخت سلیمانی نشست ‌رهبری کرد  می‌توان دخترکان بیگناه را کشت  همه کار می‌توان کرد غیر از اطاعت  وپرستش واقعی آن یگانه پنهان وپیدا ، ، پایا.ن / 13/10/2023  میلادی 

سه‌شنبه، مهر ۱۸، ۱۴۰۲

یک روز از زندگی من

ثریا ایرانمنش  ،،،لب پرچین ، اسپانیا ،‌

گرچه گرد آلود فقرم شرم باد از همتم ،‌‌/ تا به آب چشمه خورشید دامن ترکنم،

واین همت بلند  مرا به سقوط آزاد کشید ودر ته چاه فراموشی  چشم انتظار گذاشت ،

هرصبح درب خانه به رویم قفل می‌شود مرغان وپرندنگان  پس از یک شب  بی مخاطره به دفترشان وزندگی خودشان بر می‌کردند  من میمانم ،خانه خالی ، نانهای کپک زده  درون جعبه و اشغال‌هایی که بقول آنها بمن جان می‌دهند ،  

نه آن زباله ها هیچگاه بمن جانی دوباره نخواهند داد  روح من سالهاست گم شده  حتی خودم نیز انرا تشخیص نمیدهم اضافه ماندم زیادی ماندم ، این ماندن ورفتن دست من نیست ،

بارها و بارها تا پای مرگ رفتم از من قطع امید شد ومن صبح با چهره ای تازه  از اطاق بیرون زدم ،  دیگر انرژی گذشته را ندارم ،

 یک کلیه خودرا از دست داده ام  واین یکی هم می‌رود تا بپوسد  با پوسیدن آن منهم بوسه خدا حافظیرا بر چهره منفور این جهان میگذارم ،

 جهانی که لحظه ای بمن امان نداد ومن دقایق را دزدیدم در پناه گیلاسی  شراب  یا برندی  برای مدتی کوتاه در رویای  الکل آنها به آسمان‌ها پرواز میکردم سپس دوباره به نکبت  زمین باز میگشتم .

در شهرک ما  هفته جشن  رقص واواز وبخور بخور ته مانده رستوران هاست   ‌وچند روز دیگر تمام می‌شود .

مامان ،‌ناهار چی میخوری ؟؟!!!!  آنچه میل میل دارم نه اینجا هست ونه شما قدرت درست کردن اترا دارید ،‌

برایت آش پختم     بشقابی لبریز از نخود و لوبیا آن وسط هم چند برگ له شده اسفناج

برایت سوپ پختم کاسه ای لبریز از آب چند دانه برنج وچند دانه دال عدس بی نمک  بی مزه حتی زندانیان نیز انهارا نمیخورند ،

چند نان صبحانه ،،،،، بوی نا وکهنگی درون جعبه  وسپس سطل زباله ،

حسرت یک تکه پیتزا دارم .  حسرت یک تکه نان ‌پنیر خودمان را به همراه یک چای شیرین دارم ، اینجا خبری از چای نیست  همان کیسه های محتوی خورده چای  . همه چیز درون یخچال هست ،؟؟؟ هوموس ، کالباس، ژامبون  تخم مرغ  ومن هوس یکی از آن دیزی های کنار اجاق قهوه خانه هارا دارم  ، چه می‌شود کرد ؟! فعلا هوسها را باید کشت وبه انبوه جنازه ها نگریست که درون اتومبیل ها به قبرهای دسته جمعی روانه می‌شوند به سر بریده آن پسرک‌چهار ساله  به پیکر نحیف آن  زن بیچاره وبیگناه زیر چکمه های میخ دار جلادان تهی مغز وتازه از کارگاه بیرون آمده درون مغزشان  چیپس کار گذاشته اند ، بکش ، او‌میکشد برایش مهم نیست مادر یا خواهر خودش است یا چند انسان بیگناه دستور دارد بکشد ،.

هوسهایت را مانند همیشه درون یک پارچه بسته بندی کن و در سوراخی به امانت بگذار  شاید روزی نوبت تو هم  ر سید و فهمیدی  از آمدن ورفتن تو وبین آن چه فلسفه ا ی بود ، این روزها باید پنهان شد وطبیعت ترا پنهان کرده همان دیدن چند برگ سبز از پنجره اطاقت کافی است ،.

و…..یاران ودوستان وهمراهان  ودشمنان ،،،، همه  رفتند ، گاهی دلم برای یکدشمن خونی نیز تنگ می‌شود ،

بلی ، درب را به  رویت قفل کردند تا ساعت هفت شب  کنارت لیوانی آب چند بیسکویت و داروهایت را گذاشتند وبای تا فردا ،

درد میکشی یک قرص دیگر ودر آرامش بخواب ، هوای پاییزی نیز آهسته  آهسته از لابلای  پنجره وارد می‌شود  پاییز وقت ریختن برگهاست وزمستان فصل مرگ طبیعت وانسانها قوی وپر قدرت است  ،زمستان تو نیز نزدیک است   ، پایان 

ثریا  دهم اکتبر 2023 میلادی 
 

یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۴۰۲

حمله گروه آدمخواران

 ثریا ایرانمنش   لب پرچین  اسپانیار


تنها چند خط مینویسم که ای پلید های بشریت  وتاریخ هیچ جانوری در جهان  نمیتواند دست به چنین  جنایتی بزند که شما زدید دیوانگان از خود رفته  ننگ بر آن رهبر اولیه شمار‌ ‌ننگ بر آنهاییکه شمارا تقویت می‌کنند بر ضد بشریت  هیچ حیوانی نمیتواند ششصد سر را از  پیکری در یک روز جدا کند وجنازه زنان کشته را روی خاک‌ها بکشد شما بیمارید  ، شمارحتی حیوان درنده  هم نیستید  جانورانی تازه شکل گرفته از ازمایشگاههابیر‌ون آمده  رباط های خونخوار با خون زنده اید با نوشیدن خون دیگران ‌اربابانتان باخون نوزادان وشما با نوشیدن خون دیگران از سر بریدن لذت میبرید  .ننگ بر شما نفرین بر شما  .

همدردی خودرا بر  آن  بیچارگان ونفرینشدگان ابراز میدارم متاسفم همدری  خودرا با بقیه کشته شدگان به دست شما دیوانگان رها شده از قفس مدهوشk من  ابراز میدارم از  ازشما نفرت دارم از شما بیزارم  ای نشسته بر سر زمین مقدس ننگ ونفرت بر شما باد ،ننگ بر رهبرانتان وانهاییکه شما را تهییج می‌کنند با پولهای سمی نفرین  ابدی بر آن رهبر اولیه وپلید شمار باد که در صحرای سینا شمارا تربیت کرد  وبه جان بشریت انداخت  حال رباطه هارهم به کمک شما برخاسته اند ،

گروه بر گوزیده  دنیا ایا هنوز  سیر نشده اید ؟! آیا هنوز خون میطلبید   هستند بیمارانی که در اثر  کم خونی جان میسپارند اما حاضر  نیستند خون ناشناسی را وارد رگهایشن کنند  هستند   دیوانگانی که یک وان  سر بریده  برای خوراک شبانه خود کنار گذاشته آند اعم از کودک زن نوزاد ومرد .نفرت بر شما باد ، پی ، او ال ،. نفرت بر ان خدای دیوانه ‌و خونخواار شما 

نیمه شب دوشنبه هشتم اکتبر 20233 تاریخی که بشریت فراموش نخواهد کرد .

چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۴۰۲

درب های بسته


 ثریا  ایرانمنش  ، لب پر چین  ، اسپانیا .

دوش چشم خود ز خون دریای گوهر یافتم /  منبع هر گوهری دریای دیگر یافتم ،

این چند دربا که برانداز گردم از سرشک / گره کشتی یک  گرداب منکر یافتم ،

تمام شب  

چشم به سقف نا مریی اسمان درب های کائنات  دوخته  بودم  در انتظار باز شدن  دری را زدم همه دربهارا زدم  جوابی  نیامد   مشت بر همه دیوارها کوبیدم ، بیهوده بود  همه گفته ونوشته  بودند که در ساعت پنج صبح درب های کائنات  باز می‌شود سپس آوا وناله ترا فرشتگان به عرش اعلا میرساند ؟؟؟!!

انهم یکفریب بود   حلقه بر هر در مزن ،همه مرده اند  کائنات  ویران شده  دیگر  هیچ دستی مرهمی بر زخمی نخواهد گذاشت   بیهوده ناله مکن ، بیهوده التماس مکن  دست ، را از حلقه ها بیرون بکش   رویترا به خشت های طلایی بچرخان آنها معجزه می‌کنند ، از یک سو خودرا رها میکنی واز سوی دیگر  میل به بند داری  همه 

 جا  در سکوت است  باکدام  کشتی میخواهی خودرا از این گرداب نجات دهی ؟ 

نه شنا،گر ماهری هستی  ونه میتوانی از ارباب جانت خودرا نجات دهی  سعی کن فرو نروی باید گم شد  از دیده ها نا پدید گردید  تا جستنی شوی ،‌گمشده را میجویند   انگه در تو گمشده دیگر قابل  بر گشت نیست  جستن و   جستن تو بیفایده بود  به ندای نادیده گسی که   چیزی نبود  حقیقت زندگی گم شد  وحال ما در ژرف بارترین  دوران تاریکی  چیزی را نشخوار می‌کنیم که نمیدانیم چیست ،

دیگر هیچ بحری آشنا نیست هیچ کوچه ای را نمیشناسیم حکومت او تمام شد  ودرها همه بسته شد اند خود اونیز بیماروچه بسا مرده است  وقدرتمندان  دیگری به زور جنازه اورا نگاه داشته اند ، 

حلقه به هیچ در مزن  این حلقه های غریبانه را که میکوبی تنها برایت خستگی میاورند ،

بخواب ، سعی کن بخوابی بیداری  لطفی ندارد  در بیداری چیز قابل لمسی نیست  گوشتها متعفن والوده  با زیور طلا بوی گند خودرا پوشانده اند ،

هر که در ره عشق  ذره شد . / پیش خورشید پای کوبان نیست ذره شو که هوای جانان را  بجان کشیده و زنده شوی ،

 ذره شو 

کور است کسی که ذره را ببیند ودرونش را نشکافد تا   صد ها هزار ذرات نور را بچشم دل ببیند مهم نیست  یکصد ‌هزار صد سوی یک ذره کامل از نور خورشیدی ، به درونت سفر کن بیرون خبری نیست  ،هرچه هست فریب است ریا ست ودروغ …..پایان 

یک روز صبح چهارم اکتبر 2023  میلادی  

برو بخواب  خواب بهترین رویاهاست  ،


ثریا ،‌اسپانیا 

اشعار ! به گمانم از عطار باشند ؟!