امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم / مستیم بدانسان که ره خانه ندانیم
گفتند دراین دام یک دانه نهانست / دردام چنانیم که ما دانه ندانیم
امروز از این نکته وافسانه مخوانید / کافسون نپذیرد دل وافسانه ندانیم
شادروان فریدون فرخزاد در آخرین گفتگوهایش ببیتی از شمس تبریزی اورده بود که " آنتهات منم " وانتهای ما ایران است وپرچم شیرو خورشید " وبیچاره ندانست که این آخرین گفته اوست وچنان قیمه قیمه شده که درافسانه ها هم ما نخواندیم وندیدیم وامروز دیدیم که سقوط بشر تا کجا ها رفته است .
دیگرسخن از عشق وعالمی دگر ومی ومعشوق وغیره تنها زباله ای شاعران دیرزوند که باید آنهارا درون زباله دانی تاریخ ریخت البته منظور شاعران " متعهد به ووفادار و طرفداری جهان وطنی " !
یک کرم در پیله میکوشد که همه را به درون پیله آ ورده وکرم بسازد وما امروز چنان در پیله کرمهای زهر آلوده افتاده ایم که راه فراری نداریم در گذشته اگر درشهر دلت میگرفت رو بسوی ابادی وده میرفتی امروز همه راهها به " رم " ختم میشوند راه فرار را بسته اند وامروز همه در پیله ها جای گرفته اند د هر کسی باید مانند کرم در پیله بودنرا برای خود یک شخصیت وبزرگ منشی بداند باید به ان افتخار کند وانرا فضلیت بنامد .!
این پرسش که تو کیستی وچیستی ؟ خود نمیداند در جواب میماند پاسخی ندارد وخود نمیداند کیست وچیست .
انسان وروح انسانی درون بسته های رنگی ببازار های جهان میروند وگم میشوند مصرف داخلی ندارند دیگر کسی اهل معرفت نیست وشناختی نه ازخود دارد ونه ازجهانی که دران زیست میکند تنها میداند که باید همان " رباط" باشد بدون هیچ اراده وهیچ تاملی برده باشد بی چون وچرا درغیر اینصورت همه مزایان قانونی وغیر قانونی ازاو پس گرفته میشود ستاره ای بر سینه اش نصب میکنند واورا راهی تیمارستان میسازند چرا که " نه " گفته است .
حال باید یاد بگیرد در پیله زندگی کردن چگونه است وکرم بودن چیست وتولید کردن چیست . او در پیله خود هم نیست در پیله آنکسی است که برایش ساخته اند دیگر خودرا نمیشناسد نه همسر نه فرزند ونه معشوق نه همسایه نه تنها درپیله اش باقی میماند .
دیگر چیزی بنانم شخصیت بیرونی واحترامات دایمی وجود ندارد .بشر امروز دریک درد مجهول دارد بسر میبرد در پیله ای که بهم فشرده شده است وجای نفس کشیدن را نیز ازاو گرفته اند دهانش بسته است گفتارش بی معناست رفتارش غیر انسانی تنها میلولد میلغزد نه پیش میرود ونه اجازه دارد به عقب برگردد عقربه زمان دائم درحال تغییر است واو کودکی خودرا نیز ازیاد خواهد برد .
امرو ز ما جوندگان دیگران هستیم داریم جویده میشوییم اگر به مذاق خوش بیاییم بازهم جویده میشویم درغیر اینصورت تفاله مارا به درون ماشین های ریسایکل پرتا ب میکنند . انسان امروز اجازه ندارد با انسان دیگری تماس داشته باشد باید تنها بماند وتنها به آن تصویری که به او ددستور میده توجه کند دیگر مهر مادری عشق پدری ومهر فرزندی معنا ومفهمومی ندارد فرزندان شیطان برایش پیله های رنگینی ساخته اند رنگین کمانی از سیم های خار دار . دیگر نمیتوان فریاد کشید .
من مست تو دیوانه / مارا چه کسی برد خانه " عشقق معنایی ندارد معنای همه چیز عوض شده است .
آنچه گم کرده ای تویی وآنچه میجویی تویی / پس زتو تا آنچه گم کرده ای . ره بسیار نیست .
اما باید آنره رایافت که اسان هم نیست .
در راه اگر خرس واگر شیر وپلنگ است / ما شیوه بجز حمله مردانه ندانیم . پایان
ثریا ایرانمنش / 30/11/2021 میلادی