سریالی تلویزویونی برای بچه ها بود بنام " تله تابییز"
حامل پیامی بود برای آینده ما ، فرفره های دور شهر میچرخیدند و آدمکها درون یک کومه ویا چپر دور یک میز مینشستند وتنها با صدای زنگ برای هوا خوری بیرون میامدند قدری درو چمن های سر سبز میگشتند خنده ای میکردند درمیانشان همجنس باز هم بود ، دوجنسی هم بود ، مردان وزنان عادی هم بودندو سپس با صدای آژیر دوباره به زیر زمین فرو میرفتند . من آن روزها احساس میکردم درآینده نه چندان دور زندگی ما به همین ترتیب خواهد بود ، چندان افکارم نا بلد نبودند .
امروز حرص و ولعی که این مردمان را دربر گرفته برای جمع آوری مال و پول و ساختن چپرها در زیر زمین وخانه های امن زیر همان چرخش فرفره ها کشت و کشتارها و دیوانگیها واین پولها کجا میروند ؟ برای ساختن خانه های اتمی ؟
دراین زمان دیگر من آینده را نخواهم شناخت سراسر زمان برایمان یکسان خواهد بود خدا هم گم شده چرا که به پرستشگاهای او حمله میشود وعده ای بیگناه کشته میشوند بنا براین دیگر نه از دست مادر مقدس ، نه عیسای مصلوب و نه پدر که خود خدا باشد کاری ساخته نیست .
تنها یک قدرت شیطانی بر دنیا حاکم است گاهی نگاهی به چهر های این ملاهای حاکم در ایران می اندازم واقعا ترسناکند ، ترسناک ،در آن حال است که دلم میخواهد تا مسلسلی دردست داشته باشم و همه را از دم درو کنم .
" مردان تاریخ " ! دیگر باید این نامها را در موزه ها گذاشت ، بشر برگشته به حال توحش خود . دیگر فردایی وجود ندارد فردا را میتوان مانند دیروز دید ، تنها خورشید است که کم کم فرو میرود و یا بیرون میاید تنها اوست که درحال حاضر خودش را از دست بشر رها ساخته اما امواجش را باز این بشر شیطان صفت در اختیار خود دارد.
آن روح وطن پرستی ، آن نوستالوژی ها آن خاطره ها کم کم جایشانرا به یک بی تفاوتی داده اند دیگر نه از " کوروش " کاری ساخته است و نه از نیوتون و نه از داروین ونه از اولین بشر که با گناه پای بر دنیا گذاشت . حال بهشت را در همین دنیا ساخته اند و خدایان کم کم از عرش و قدرت خود پایین افتادند ، شکستند ، در توفان خشم و رشک مقدسین قلابی .
حال بلا تکلیفی ، در خانه ات باید یک صلیب مقدس ، یک جلد کتاب آسمانی مسلمین ، یک تورات ویک جلد الواح مقدس و چند مجسمه بودا بگذاری ، و میان اینهمه ادیان بی فایده بایستی و در غم بزرگ خدایان از دست رفته بگریی .
همان هایی که به مردم وعده ها دادند ، نوید ها دادند وعده های که به فردای هیچگاه نیامده منجر شد . امروز چه در پس اندازت داری آن مهم است .
خرد و دانش را ریز ریز کن و درون توالت بریزد و سیفون را بکش .
امروز لیست بلند بالایی از بانوان و حاکمان سر زمینها که برای فرار از مالیات دست به چه حقه های زده اند ، دریکی از سایتها به چاپ رسیده و تلویزویون ها رادیو های سر تاسری همه نیز از آن گفتگو کرده اند ، ما برای چند غاز اضافی که برای تولدمان در حسابمان ریخته میشود باید کلی مالیات بدهیم وزیر هزار سئوال و جواب برویم ، هرسال برگه مالیاتی به در خانه میاید باید ریز ریز آنرا پر کنیم وای بحالت اگر دروغ گفته باشی .....
ما دردوزخ حقیقت داریم میسوزیم ودگران از روی مسائل بزرگ به راحتی خواهند پرید .
ما ؟ هر جا مسئله ای پیش بیاید آنرا میجویم تا طعم و مزه آنرا دریابیم با جویدن همین مسائل دندانهایمان نیز میشکنند گواری وجودمان نیست و نخواهد بود روی دلمان مانند نانهای نپخته و خمیر سنگینی میکند .
امروز بیسوادان ، و احمق ها شهبازان معرفت شده اند و بیماران روانی صاحب علم ، آنهم تنها علم پایین تنه با قسمت بالای بدن کاری ندارند ، در گذشته نوشتم که آدمها اره شده شده اند، دونیم شده اند تنها قسمت پایین آنها مانده .
ما همان عروسکان تله تابییز هستیم . بی اراده ، بی مصرف تنها برای آنکه " باشیم " پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « . اسپانیا / 06/11/2017 میلادی /....