در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
لاغر صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند ..........؟
-------------------------
درفشی که باید پایدار بماند
------------------------
چرا ما نباید به دنیا بفهمانیم که ما هم دچار نسل کشی شده ایم ، شاید بخاطر آنکه نسلها با خونها مختلف قرن ا مخلوطند و خون پاکی در در رگ کمتر ایرانی وجود دارد .
من نمیدانم امروز دنیا درباره ما و سر نوشت ما ایرانیان چگونه فکر میکند ، شاید ابدا برایش مهم نباشد همچنانکه برای ما مهم نیست .
هفته گذشته دریک همبستگی و جمع آوری در لندن عده ای جمع شدند و سخن رانی کردند و محمد رضا شاه را همپای " هیتلر " خواندند !! از همان نوع شاعره ها و شاعران نو پرداز و خوانندگانشان .
اندیشمندان وفلاسفه جهان افراد را به سه گروه تقسیم کرده اند آنهایی که آفریننده اند ، و در صدد تغیرات مهم در جهانند ، اشخاصی که تنها به رویدادهای جهان به تماشا ایستاده اند و گروه سوم آنهایکه از آنچه در دنیا میگذرد بیخبر و نا آگاهند .
امروزدانشمندان و فلاسفه نوظهور ما نیز به چندین دسته تقسیم شده اند چند کتاب قدیمی مربوط به انقلابها ، چند جزوه ساخته و پرداخته چین سرخ و چند جلد کتاب از چپی ها و نویسندگان خارجی ، در حال حاضر خودشان نمیدانند چکار کنند ، گهی به مسجد میروند گه به میخانه و زمانی ساکن درگه عشق .
از اپوزیسیون خارج حرفی نمیزنم چرا که مشتی خاله خانباجی به گرد هم جمع شده و تنها یکدیگر را به باد فحاشی و تهمت و افترا میبندد. آنها خریداری شده هستند .
دل بمردی تازه و نوظهور خوش کردیم و گفتیم این یکی شهامت دارد و جلو میرود دیدیم که یک انسان خود بین و دچار وهم و پریشان روان و خود پرست و یک شومن است .
حال آنکه در وین و اتریش نشسته و خود را تکه تکه میکند ومیخواهد یک تنه با این اراذل دربیفتد و من هرآن نگرانم مبادا پشت میزش سکته کند با افکار سالم و خوا نده هایش میل دارد روشنگری کند اما کو ؟ .
اوایل انقلاب مردی بنام ( کوروش آریا منش ) که نام واقعی او رضا مظلومان بود تک و تنها جلوی این اسلام گراهای نو ظهور ونو |پا ایستاد و سپس جانش را نیز از دست دارد مانند بقیه او را تکه تکه کردند .میل ندارم درباره زندگی او بنویسم چرا که باندازه کافی کتابها و نوشته ها درباره اش به چاپ رسیده و آن مرد جوان و نازنین بیشتر به نوشته ها و افکار او بسنده میکند .
داریم به کجا میرویم؟ چر ا پس پس میرویم ؟ مگر ندیدید که ایران ما را فروختند به چه قیمت ارزانی در لبا س دین و امامت ؟ مردانی مانند مار زهر آگین و ما نشستیم تا خانم " گوگوش " هفتاد ساله روی سن برایمان اطوار بریزد و برایمان اشک تمساح بریزد و یا آقای داریوش که خود یکی از ویرانگران بود امروز بما دستور بدهد بخوابید ، بلند شوید ، سکوت کنید ،
آن بچه توده های دیروزی که در لباس شعر گفته ها و پیامهایشان را بهم میرساندند امروز زیر خروارها خاک خفته اند اما تخم ریزی کرده ان حال کرمهای جوانی سراز خاک بیرون آورده و مشغول ویران کردن تاریخ گذشته ایران سر زمین آریایی ما هستند .
ارتشیان ما یکشبه نابود شدند آنها یکه سالها رنج بردند و راه و رسم سربازی و سرداری را فرا گرفتند سرشان را از دست دادند بعضی ژنرالهای بی مایه و پنبه ای با ( جمهوری) تازه ونو پا ساختند اموالشان حفظ شد خانواده شان حفظ شد ، بجایش شیخ خلخالی آمد که در عرض پنج ساعت حکم اعدام هزار نفر را صادر کرد بجایش ریشهری آمد و بجایش سید خندان و امروز این یکی که درست شبیه یک مار است و آن دو پیر مرد مردنی که پایشان لب گور است اما از روی کاغذ دستوراترا میخوانند .
خوانند گان روی سن بریا سر زمین پدریشان اشک میریزند بیماران بدون دارو بدون یک بیمارستان مجهز پیر مردان وپیر زنان فرزند از دست داده نا امید در گوشه ای نشسته اند و سپاه و سرداران دین محمد همچنان میتازند ، غارت میکنند و میکشند تجاوز میکنند و نفس ها را در سینه بریده اند .چرا ؟ برای آنکه ما ملتی یک پارچه ویک دست نیستیم مانند لباسی که نخ نخ شده واز هم گسیخته و دیگر قابل ترمیم هم نیستیم مگر بابل و اشور و کلده توانستند روی پاهایشان بایستند و تاریخشان را نگاه دارند؟ مگر مصر توانست قد راست کند ؟ حال ما برویم مثلا از درون خروارها خاک یک قباله بیرون بکشیم و به دنیا بگویم د راین ناریخ بما حمله و نسل کشی شد؟ چرا همین بهمن پنجاه و هفت که نزدیکتر است را بیاد نمی آوریم ؟ نسل کشی از آنجا شروع شد کاخ مدائن اگر ویران شد متعلق به تاریخ گذشته است فرش بهارستان اگر تکه تکه شد متعلق به حمله اول اعراب است دنیا آنها را فراموش کرده است ، تنها در کتب تاریخی در موزه ها میتوان آنها را جستجو کرد چرا امروز نمیرویم بپرسیم که به چه اجازه ای در بهارستان وعدل مظفر را گل گرفتید ؟ ایران متعلق به ایرانی است نه امت مسلمان و عرب زادگان ، امروز بیشتر فامیلها یک عرب به دنبال خود چسپانیده بعنوان حرمت و اعتبار .
در یکسو استوار تریاکی بهرام قلی خان دارد ذهن ها را میشوید از سوی دیگر آن صاحب رسانه ای با دهان گشادش گویی یک سوسمار دهان باز کرده فراایش میفرماید و سگهایی را هم در کنار خود دارند که درمیان پرده ها پارس میکنند .
تنها بمن جواب دهید که " ابو شریف کی بود و در ایران چکار داشت ؟ وآن ملعون خمینی چهره واقعی اسلام را بما شناسانید .بلی باید از تاریخ 22 بهمن 1357 نوشت و گفت ایرانیان دچار نسل کشی شدند .وآن چند نفری هم که باقی مانده انداز ترس در چادرهای رنگی میرقصند .و یا بدون کروات با پیراهن یقه باز با کمی ته ریش به ریش ما میخندند ، اموال مردمر ا به غارت بردند ، کشتند بچه ها را حتی به سگهای خیابان رحم نکردند صادرات سگ به چین پر استفاده بود .
کارخانه ها خوابید ، وهمه چیز از خارج وارد میشد از روسیه واز چین واز کوبا از آمریکا ی جنوبی ، امارات ، ترکیه !
روزگاری ما صادرات نفت وبنرین و روغن و صابون و شامپو و پودر لباسشویی به تمام کشورهای اطراف سر زمینمان داشتیم
حال در این فکرم در این نیمه شب که بیخوابی بسرم زده کجا بروم تا همه چیز را فراموش کنم ؟ به کدام افسانه شیرین گوش بدهم تا بخواب روم و کدام زبان شیرین برایم لالایی خواهد گفت ؟ ....
ایران یک لقمه چرب ، آن زنک بی حیا با پرچم سرخش و روسری نکبتش مانند سگی وحشی آرام خوابیده تا بموقع او را بیدار کنند و بفرستند او هم عده ای را بکشد و به تخت بنشنید .
در گوشه دیگر حزب کار و کار گری پس مانده ها ی توده ای و چپی زیر زمینی ارتش به راه انداخته اند تا سر زمین را دودستی تقدیم آن کارمند سابق کا گ ب و ریاست شورای عالی خرس سفید بکنند . ایرانی مهم نیست ایران هم مهم نیست . پول کجاست ؟
این حرفی بود که یکی از ژنرالهای شاه در لندن پس از انقلاب بمن گفت ؟ !
عکسهای آخرین روزهای شاه را در غربت دیدم مردی تنها ، لاغر و در انتظار مرگ و ترسان از اینکه مبادا توطئه ادامه پیدا کند و او را به دست جلادان بسپارند . گریستم ، لعنت بر شما نامردان و نا سپاسان و نمک نشناسان ، چون نمیتوانستید چند خط آشغال خود را نشر دهید و بخورد جوانان و کودکان بدهید او را قاتل مینامید ؟! اربابتان که بهتر کار کرد جوانان همه از کانون زیر نظر احمد خان شاعر هرکدام یک چریک ساخته شدند .
حالا تکیه به کدام دیوار بدهم که ویران نشود و مرا زیر آوار فرو نبرد .؟ ث
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 03/11/2017 میلادی .../.