یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۶

آن مرد که بود ؟

چند روز دیگر  نزدیک به پنجاه سال از مرگ مردی میگذرد که وجودش همه  عشق ، بود انسانیت بود ، و مهربانی بود و ادب .  نام او را باید در فهرست مردان بزرگ تاریخ گذاشت "رهی معیری" .

امروز قصد ندارم درباره او بنویسم  مقام و منزلت او بالاتر از این است که من بخواهم امروز او را وارد این بحث کنم و از او بنویسم .

 ، امروز صبح واقعا با حال تهوع از خواب برخاستم ، حتی میل نداشتم روز روشن و صبح را ببینم ، دلم میخواست در تاریکی تا ابد میماندم .

خوشحالم که سیم ماهواره ندارم و خوشحالم که از تلویزیون بیزارم  و تنها رادیو  همه نقش را  در خانه من بازی میکند  هم اخبار را میشنوم وهم موسیقی گذشته ها را . 

اما ، اما  گاهی چیزهایی روی " یوتیوپ" ناگهان هویدا میشوند که مرا دچار سکته روحی میسازند  و از خود میپرسم که " 
ما به کجا داریم میرویم ؟ ما کیستیم  درباره چه سخن میگوییم ؟ در باره کی؟ کدام بزرگی روح و کدام صفای دل ؟ کدام آزادی  بیان و آزادی ایمان  و آزادی و سر بلندی سر زمینمان  !!!!شرم آور است شرم آور .

شب گذشته یک کلیپ از یک زن ؟ نه یک حیوان شهوت  آلود ماده روی یوتیوب بود که نوشته  بود چندمین کتابش را در آلمان به چاپ رسانده ویکی از این رسانه های اینترنیتی بنام " تلویزیون" داشت با او مصاحبه میکرد درعین حال داشت جوا ب ایمیلهایش را هم میداد!!! 
اوف ، بهتر  است چیزی نگویم و چیزی ننویسم تنها میتوانم بگویم بالای هفتاد سال را شیرین داشت با موهای سپید و دستهای و پیکر آلوده گه درس سکس به همه میداد ! بعد از جناب دکتر فلان! چشممان باین  یکی روشن .

به کجا میخواهیم برویم به کجا میخواهیم برسیم ؟ نام این بند گسیختگی و کثافت را چه میگذارید؟ شما ها چه کسانید هستید ؟ از کدام سوراخ بیرون آمد ه اید ؟ این عقده  های فروخفته درونتان امروز سر باز کرده و حال معلم جامعه شده اید .

دلم برای " آن مرد" سوخت با ان کتابش که از هر سو مورد توهین و فحاشی قرار گرفت اما جلو رفت چه بسا این مردم را بهتر از من میشناسد .

هر شب با هزاران افکار درهم و برهم به دنبال سوژه میگردم و به دنبال کلمات  و چگونه آنها را ارایش بدهم ، درست بنویسم ، برای چه کسانی ؟ برای این موجودات ؟ این حیوانات جنگلی بند پاره کرده ؟ .

هر چند خوشبختانه خوانند گان من فرق میکنند ، کتابهای آن مرد بزرگ ایرج پزشکزاد روی دستش مانده اما کتابهای این زن هرزه تا دورترین دهات ایران رفته چون از چیز هایی نوشته و عکسهایی گذاشته که مورد احتیاج همه هست ؟ این نفس اماره مرتب درحال کار کردن است ، حتی درمیان سینه زنی ها و عزا داریها !!! 
سرزمینی که بی صاحب باشد و رهبرانش مشتی دزد و آدمکش و حرامزاده باشند بهتر از این نمیشود ادبیاتش نیز باید در همین حد باشد  همچنانکه  ملاها با وقاحت تمام جلوی دوربین از هر چه نا بدتر حرف میزنند و راه روش آمیزش را نشان میدهند . این لجام پاره کردن واین همه نکبت و کثافت تنها برای همان بگیر و ببند ها بود . ایمان را  که از مردم گرفتند ، موسیقی های خوب و پسندیده را از میان بردند ، عربده های مردان بی خدا را جایگزین آن ساختند ، هنر بکلی نامش از صحنه روزگارشان محو شد حال تنها باید " به پایین تنه و آموزش آن پرداخت آنهم به همت زنی که در زندانها بوده و حال پناهند ه سیاسی !!! در آلمان است و در هامبورگ در کنار فاحشه های آلمانی که درون  ویترین مینشینند درس خوانده و تجربیاتش  را بصورت کتاب در اختیار عموم گذارده و جالب آنکه آن مردک گنده با پیراهن زرد رنگ وبا کراوات هفت رنگ با سر بلندی  تمام میگوید که ما امروز افتخار داریم !!!!با بانو فلان  مصاحبه کنیم و ایشان از طریق اسکایب فرمایشات خود را میفرمایند در حالیکه بر در و دیوار اطاقشان آلات مردانه و زنانه و عکسهای تهوع آور آویزان کرده اند و پیکر پر دست انداز کثیف شان را به نمایش میگذاشتند !!!

آزادگی یعنی این ، بی بند وباری و کثافت و در لجن دست و پا زدن ، در دنیای آزاد خارج چه چیزی را فرا گرفتید ؟ چگونه یک تغار رنگ بر صورتمان بمالیم و چگونه بغل خوابی کنیم روانکاو هم درا ین مورد داریم !!!! 

اوف .... نه بهتر است امروز را بفراموشی بسپارم و آنچه را که دیدم بالا بیاورم و امیدم را  ازا ین  مردم ببرم و برگردم به لانه خود وهمان ذکر مصیبتهایم برایم کافی است به دنبال هیچ کلام یا واژه زیبایی نروم و از خو د نپرسم فعل کجا بود فاعل کیست و و فعل مجازی را کجا باید بگذارم   ؟ امروز جای این حرفها نیست ، پر قدیمی فکر میکنم و به دنبال اشعار زیبا و بکر و دست نخورده هستم تا بخورد دیگران بدهم ،  کسانی  هستند که عشق را تنها دریک " سوراخ"  میبینند و اندازه آلت مردانگی شان را باید بزرگتر کنند و به نمایش بگذارند  نه بیشتر.پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا .
12/11/ 2017 میلادی !