میل دارم هسته ای در خاک خاموشی باشم ، و عشق چون باد بر من بوزد و مرا به انسانهای دیگر پیوند دهد
تا زمانیکه از خاک میروییم
درختی دیگر باشیم و دنیا به شگفت آید
اما وای از این هموطنان
ما دردهای خود را داریم ، زنجهایمان را داریم و صبورانه آنها را بردوش میکشیم بی آنکه خود را به دیگری تفویض کرده باشیم
شاید تنها خانواده ای هستیم که با دست رنج خودمان زندگی کرده ایم ، وای وای ازهمنوعانمان
من میل دارم سرود حقیقت را بخوانم با آواز بلند
تا دیگران را بیاد آن طوفان بیاندازم
اما متاسفانه فرهنگ ما طاق نصرت هایی است که برای شکستن خودمان ساخته ایم
و هیچگاه نتوانسته ایم درستی از زیر این طاقها عبور کنیم
تا حد اقل شکست ها را فراموش کنیم
و... ای وای از این هموطنان که دشمن چنین نباشد که اینهاهستند .
رهروان حقیقت همه در راهها ، جون گمشده ای در بیابانند
مناظره هایشان و گفته هایشان ریگ سوخته و ملال آوراست
چاره ای جز آن ندارند که پرخاشجو باشند
هر ازگاهی هر کسی مشتی گرد در فضا میپاشد و هر کسی در درونش خود را فراموش میکند
به تماشای بیابانها مینشیند
ای وای از این هموطنان که دشمن چنین نباشد .
پایان /
دوشنبه 16 اکتبر 2017 میلادی / اسپانیا
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « /.