چهارشنبه 2/ نوامبر 2016 میلادی .
هر بار که سوژه تازه ای به دستم میرسد یکبار آنرا دردفتری مینویسم ویکبار آنرا روی این صفحه الکترونیکی میاورم !! این روزها سرمان گرم است ، چندی پیش با کتاب وفیلم " معمای " شاه سرمان گرم شد وحال با " نامه های خصوصی وزندگی خصوصی " فروغ فرخزاد ! باید بنوعی نا ن خورد وخودرا از زیر پتو بیرون کشید ، خوشبختانه من کتاب بچاپ نمیرسانم ، میگذارم مردم بخوانند ، اصل آنها هم درون این جعبه وصندوقها خاک میخورند ، جای بسی تاسف است هنگامی دست به این نوشته ها میزنیم که صاحبان ومودیان همه از بین رفته اند وکسی نیست اعتراض بکند ویا حق اعتراض ندارد ، بهانه هم دارند رفتیم ، پرسیدیم تحقیق کردیم وآمدیم ونشستیم نوشتیم تا سر شما گرم باشد وکمتر پا پیچ آقایان علما بشوید ویا سرتان را به کاهدان سیاست ببرید ، آنچه درمعمای شاه ارائه شده بود بیشتر ان غیر واقعی بود صدا از کسی در نیامد ، امروز همه زندگی فروغ بیچاره را روی پرده ریخته اند بغل خوابی او با جوان زیگولوی سر دبیر مجله روشنفکر که با همه میخوابید و یا فاحشه هارا برای یک هفته با خرج دولت بخارج مییبرد ، این گفتن ندارد ، یا ابراهیم گلستان که دیگر آنقدر پیر شده وبیحوصله که ابدا برایش مهم نیست که چه مینوسند وچه میگویند ، خود فروغ درمیان این هیاهو گم شد . چرا میگذارید وقتی کسی از دنیا رفت درباره اش مینوسید؟ درحال حاضر فروغ غیراز یک پسر نیمه دیوانه که درپارکهای شهر تهران ویلان میگرددوگدایی میکند وگاهی گیتار مینوازد کسی دیگری نیست تا راست ودروغ را از هم تشخیص بدهد . فروغ را در زنده بودن سنگباران کردند اورا بد نام خواندند خواهر ایشان خانم پوران فرخ زاد هم درسکوت باین هیاهوی بسیار برای هیچ ، مینگرند !.
از مرده او یک اسطوره ساختند وحال کم کم تیشه برداشته این مجسمه را خراش میدهند ، مانند هجوم بردن به آرامگاه کوروش ! آه که همه چیز ما واقعا خنده دار است وهمه هم ادعای فضل ودانش دارند ، خوب بنوعی باید سرمان گرم باشد واین چند صد رسانه هایی که درخارج بخرج دولت جیم الف ویا عربستان ویا دول دیگر دارند یکدیگرا تکه پاره میکنند گاهی هم باید یکصدا آوازی سر دهند تا بقیه را سرگرم کنند . پاینده باد سر زمین پر مهر وپرجوهر ! ما !
زمانیکه زندگی نامه ( شوپن) نابغه لهستانی وپیانیست معروف را مینوشتند ، نامه هایی را که " ژرژ ساند" برای معلم ودوست خودش مینوشت به چاپ رساندند ، ناشر غوغا به پا کرد مقدارزیادی ازآنهارا سانسور نمود چرا که هنوز فرزندان ژرژ ساند نویسنده زنده بودند ، نه از بغل خوابیها نوشت ونه از شب زنده داریها .نه از حقوق ماهیانه ، تنها روح وروان شوپن بیماررا تجزیه وتحلیل میکرد واز خودش میگفت واستقامت خودش در کنار آن بیماری که دیگر از نردبان معشوق بودن پایین افتاده وبصورت فرزندی در دامن ژرژ ساند افتاده بود .
خوب سر زمینهای دموکرات با مردمان تحصیل کرده نظیر فرانسه ، میتوانند جلوی لجام گسیختگی را بگیرند ، اما متاسفانه درایران ما هیچگونه احترامی نه برای قهرمان داستان ونه خواننده ونه بقیه قائل نمیشوند ، کتاب خانم دکتر تهمینه میلانی تنها کاری که میکند ، فروغ را از اوج به زیر میکشد واورا یک زن معمولی عاشق پیشه وهرزه معرفی میکند بنفع دولت حاکم . پایان
ثریا ایرانمنش . اسپانیا .