تو آن تکه سنگ دره هاای بی آفتابی
تو آن فریاد بی امانی
بی جفت میمانی
تو ، آن مرغ طوفانی که به دنبال باران
پر میگشاید .
هییچگاه سعی مکن که آب رفته را دوباره بنوشی ، وهیچگاه دیگر راهی را که طی کرده ای به پشت سر منگر ، وهیچگاه چیزی را که از دستت بر روی زمین افتاد ؛ ازخاک بر مدار ، اگر خاطره ای داری همان را نشخوار کن و...بس.....
این روزها همه بفکر نجات وطن افناده اند ، کسانیکه حتی بخودشان نیز دروغ میگویند ومیدانند که اگر ایران هم آزاد شد ( که هیچگاه روی آزادی را نخواهد دید ) ! محال است برگردند وپس از چهل سال که یک دلارا که ده دلار کرده وخانه ولانه ساخته اند دوباره به آن سر زمین با هوای مسمومش برگردند ، اینها همه ژست مبارزاتی است وبس .
تاریخ بما نشان داده است که ما ایرانیان برای یک روززندگی میکنیم ، وهمیشه به دنبال آن بادگردان بر فراز مناره ها ی بلندیم و نگاهمان آنجاست تا ببینیم رو به کدام قبله میچرخد ماهم هم با یک چرخش خورا به آنسو میکشانیم ، همه زیر یک نقاب پنهانیم زیر یک قالب قلابی ، ایران مارا خودما تکه پاره کرده ومیکنیم واصولا اجنبی پرستیم ، امروز آنهاییکه واقعا سر زمینشانرا دوست دارند آنهارا مانند عشقی درسینه هایشان پنها میکند ومیدانند تا روزیکه این ملت سواد کافی وشعور بالایی پیدا نکند واز خماری شبانه بیرون نیاید محال است ایران ایران شود ، هند توانست خودرا نجات دهد ، اما ما همه قبیله وار گرد هم جمع شده ایم یکی رگهای گردنش باد میکند وناسزا میگوید و ت.... عربهارا در سینی طلا میگذارد وبا دستمال زردوزی شده آنهارا مالش میدهد چون پول کافی دراختیارش گذاشته ودرپی بردن بقیه خاک ا یرانند ، دیگری گلویش را پاره میکند تا بعنوان مبارزدست اول درتاریخ به ثبت برسد ، سومی فحاشی را پیشه کرده وتنها به اینکه چند لیچار بگوید وبرود به دنبال رفع " خماری" دلش خوش است .
حضرت ولایتعهدی هم جایزه حقوق بشررا دریافت کردندچون بقولی که داه بودند عمل فرمودند ، حکومتها همیشه درسر زمین ما یا سی ساله یا پنجاه ساله ویا یکصد ساله است بستگی دارد چقدر مایه به اربابها میدهیم ، ایران بین چهار کشور تقسیم شده وبهره اش را آنها میبرند وته کاسه شانرا نیز به پادوهایشان میدهند تا بیشتر پاهایشانرا بلیسیند . ما نه نویسنده ای مانند ویکتور هوگو داشتیم ، که مبارز باشد ونه نویسنده ای مانند گوته ونه روزنامه نگاری که مانند صور اصرافیل قد علم کند فورا دهانشانرا بکمک خود ایرانیان لبریز از خاک میکنیم . تن به لالایی خرس سفید میدهیم ، در دامن پر گرد وخاک سر زمین وایکینگها چرت میزنیم
دامن آلوده بخون پادوها را میشوییم بااشک چشم ، ودرانتظار زنگهاییم که ببینم برای چه کسی به صدا درمیایند !!!.
ایران ، ایران بزرگ واسیر ،
آنجا که خیام ترانه ها سرود
آنجا که حافظ زنده بود
آنجا که موطن اصلی هنرها بود
آنجا که بابک متولد شد ، آنجا که ابومسلم به دنیا آمد
ایران اسیر !
هنوز یک تابستان بلند هست وهنوز یک بهار کوتاه
امروز همه چیز زیر کسوف است
از بلندی البرز میتوان دریارا دید
جنگل را دید ، کوههارا تماشا کرد
شاید هنوز میتوان آزاد شد!
امروز کجایند ، ای وطن ، آنها که خاک ترا
توتیا کرده بر چشمانشان میکشیدند
نه ! خاک تو دیگر سرود دلیرانرا تکرار نمیکند
قلب جنگ آوران از حرکت ایستاده است
و...همه رفتند .
از اسارت تو ، بمن هم سهمی رسید
اما به غیر شرم وخجلت برایم چیزی نماند
------
امروز دنیا در برابر اینهمه ظلم سکوت کرده است
گویی همه مرده اند ، کجاست یک مرد ؟ یک زنده ؟ که برخیزد ؟
حتی اگر یکنفر از میان آن ملت سر برداشت
ما همه برای مردن حاضریم .
--------------------------
پایان
ثریا ایرانمنش " لب پرچین "
02/11/2016 میلادی/.
------
توضیح درباره نوشته روز گذشه وسپاس از یاد آوری بعضی از دوستان ، میدانم مارتین لوترکینگ رهبر جنبش سیاه پوستان بود ، این یکی نیز مارتین لوتر وکشیش مبارزی بود که در تاریخ مسیحیت نامش جاودانه است . با سپاس چند گانه ازهمه شما عزیران .ثریا .