روز گذشته درکشور سوییس ودرروز بزرگداشت ( مارتین لوتر کینگ) بنیان گذار ورفورمیسم مسیحی بین عالیجناب پاپ فرانسیسکو ورهبر مسیحیان پروتسنان قراردای امضا شد که تقریبا یک اعترا ف نامه بود ، آشتی دو فرقه یا چند فرقه ، کمتر کسی دراین دنیا هست که مارتین لوتر را نشناسد ، یک راهب مسیحیی که با تجزیه وترکیب وتحقیقات خود توانست مقدار زیادی از زبالهای مصنوعی دین دوره قرون وسطی مسیحیت را پاک نماید وبنیان گذار کیش پروتستانها و ولوترینها بشود که البته باز عده ای همانرا نیز به سنگلخها بردند وهمان سختی هارا بر مردم بیسواد وجاهل سوار کردند .
در دوازدهمین قرن تاریخ " برنارد شارتری" در کتابی چنینی نوشت :
ما چون اشخاص کوته قامتی هستیم که بر روی شانه غولهای گذشته نشسته ایم اهمیت این توده غول پیکر از مردمان مشهور وپدرانمان که باعث شدند ما به دنیا بیاییم تنها از نظر علم ارث وجنبه احساساتی آن نیست ما نه تنها از اجداد بسیار دور خود چهره ، رنگ پوست وفرم چشم وبینی وکمان ابروان وحالت خاص شکل وشباهتمانرا به ارث برده ایم ، بلکه سراسر تاریخ وادبیاتمان ، ادیانمان ، بیانه ها استقلامانرا ، وشعارهای را نیز از آنها گرفته ایم ! .
همچنین اندیشه هایمانرا درواقع ما چیزی نداریم که بما داده نشود چیزی که نسل به نسل وبکرات استعمال شده است .
دراین فکر بودم ایکاش ( اسلام ) هم یک مارتین لوتر کینک داشت وآنرا اصلاح میکرد البته روحانیون مسلمان تنها قدرتشان چه از نظر مالی و چه از نظر اجتماعی روی همین خزعبلات جان گرفته واگر بخواهند آنرا اصلاج کنند ، آقایان مانند برف زیر آفتاب گم میشوند وبه زمین فرو میروند ، به همین علت هم کمتر مدارسی برای علم وفراگیری خرد ودانش به وجود میاورند تنها باید به حومه ومکتب خود آنها رفت ، چرا که میدانند هرجا " خرد" پای بگیرد جایی برای ایمان به آنها نیست ،
پایان هر حرکتی ، آغاز آن است ، این را باید خوب درک کنیم ، مسیحیان قرون وسطی هم دست کمی از عالمین سلف خود نداشتند ، میکشتند ، میسوزاندند بجرم جادو گری ومرتد شدن . بنظر من وآنچهرا که درطی این سالهای خوانده ام تعالیم مسیحیت شکل منحرف مسیحی است در زمانی که " مانی" پای به عرضه وجود گذاشت ومیخواست بدعت تازه ای را بنا نهد اورا شقه کردند ، امروز کمی از آنهمه شقاوت کم شده وکم کم مسیحیت یکنوع آزادی به مردم داده است .
( این روز سنت وروز اول نوامبر) روزی است که برای تمام قدیسین مسیحی تعیین شده چرا که اگر بنا بود برای هر قدیسی روزی را تعطیل کنند سال سیصد وشصت وپنج روز کم میامد ! بنا براین روز اول نوامبر را برا ی قدیسین گذاشتند وشب آخر ماه اکتبر را به رسم جشن مردگان چند هزار ساله اقوام بدوی مکزیکی وامریکای جنوبی بنا نهادند . حال تبدیل به یک جشن مضحک شده است سوداگران هم از این موضوع برای فروش زباله هایشان استفاده میکنند . وایکاش دنیای اسلام هم بجای اینهمه کشت وکشتار بگیر وببند یک ( مارتین لوتر کیمگ) میافت تا مقدار زیادی از این ذائده ها ار بزداید . صوفگیری نمادی بود در برابر این سیل وتنها دردین جدا شده " شیعه" مفهوم داشت آنهم تبدیل به یک امپراطوری زیر نظر اقایان فراماسونها دست به همان کاری زد که امروز اربابان ادیان میرنند ، موسیقی حرام است ، آواز حرام است ، شنیدن صدای خوش حرام است ، رقص حرام است ،اصولا هرچه را که باعث میشود به انسان روح شادی ونشاط بدهد حرام است واین حرامی تا جایی پیشرفت که امروز اکثر مردم روی به مواد مخدر والکل آورده اند تا دمی شاد باشند ، ایمان به خدای یگانه چیزیست اختصاصی وشخصی هیچکس نمیتواند بگوید من واسطه هستم بین تو وخدای تو ، چرا که خداوند مرا برگزید خیر قربان ! خداوند خود مرا برگزید ، بمن شعور داد ، معرفت داد ، دانایی داد تا من بتوانم یک انسان خوب باشم شایسته پرستش "او" من به گیاهان ودرختان حمله نمیبرم ، جانورانرا نمیکشم ، به حیوانات صدمه نمیزنم ، گوشت آنهارا به درون شکم بیصاحب خود نمیفرستم ، از پوست آنها برای خود لباس نمیدوزم وباعث آزار کسی نمیشوم در سینه ام نهال عشق کاشته شده حتی دشمنانمرا نیز میبخشم آنهاییکه بمن ظلم کردند ، مرا زجر دادند آنانرا نیز میبخشم چرا که بخشنده واقعی من نیستم کس دیگری است ، بدون وجود خدا هیچم یک گیاه ، یک علف که زیر دست وپا خورد خواهم شد .
در حال حاضر وجود فلسفه درهمه ادیان ممنوع ویا گم شده است ، اگر مسیحیت از وجود فلسفه آگاه میگردید آنگاه همه چیز نقش بر آب میشد ، امپراطوران آن زمان که اکثرا روحانیون بودند از وجود فلاسفه بیم داشتند امروز هم فلسفه مسیحیت بطور وحشتناکی لبریز از تناقض هاست ، زبان لاتینرا منحصر بخود ساختند که باید با خداوند با این زبان سخن گفت چناکه اولیای عالم ادیان ما هم میگویند زبان خداوند " عربی" است وباید با آن باخداوند سخن گفت بقیه زبانها یک » لهجه ویا یک گویش« است !! هنو زهم در کلیسای کاتولیک اکثر دعا هابه زبان لاتین خوانده میشود ! بهر روی طرح این مسئله وقت زیادی را میبرد ، گذشته از آن من عالم وفیلسوف نیستم تنها آرزو دارم که دنیا روی اسایش وصلح را ببیند .
این روزها بیشتر جاهای تهران نشست میکند وفرو میرود بیاد گفته مادر مرحومم میافتم که میگفت " روی تهران به گوه فرو میرود " . روزوروزگارتان شاد.
ثریا ایرانمنش " لب پرچین"
اول نوامبر 2016 میلادی /.
اسپانیا /