یکشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۵

مرا گوید ، یکی مشفق...

روز بیست وهشتم امرداد ماه ، نه خبری از کودتای قهرمان ! مصدق بود ونه خبری از بیداگاه شاه ! .
روز بیست وهشتم امرداد ماه عید  برزگ پارسیان گریخته از وطن در سر زمین هندوستان ، در شهری بنام " سنجا:ن "بود ،  روز عشق و روز آشتی  و روز پاکی وروز برپا کردن آتش مقدس .

نه از خاکم ؛ نه از بادم ،  نه  ازآبم ونه آ آتش 
نه از عرشم ، نه از فرشم  ، نه کون ونه ازکانم
مکانم لا مکان باشد  نشانم بی نشان باشد 
نه تن باشد  نه جان باشد  که من از جان جانانم
از جام عشق سرمستم ،  دوعالم رفت از دستم 
بجز رندی وقلاشی  نباشد  هیچ  سامانم ........جلال الدین  بلخی ( مولای رومی )

 آ نروزها که آتشکده های کوههای بلند وسر بفلک کشیده بختیاری را به آتش وخون کشیدند ، مادر بزرگم تنها چهار سال داشت ، 
آنها همگی فرار کردند در میان جنگلها وکوهها تا سر انجام به آتشکده شهر ی میان کویر رسیدند ، درآنجا نیز آتش داشت خاموش میشد . وامروز بجرم گناهان آدم وحوا ما باید مکافات پس بدهیم /

نیمه شب گذشته خواب خواب دیدم  دور یک میز نشسته ایم ، میهمان داریم ناگهان پای چپم بخواب رفت ، فریادکشیدم ، آه ...نمیتوانم راه بروم پایم حرکت نمیکند ، آه ، پایم بخواب رفت ، مردی با ردای بلند ، ریشی نسبتا کوتاه با موهای بلند  روی یک صندلی  نشسته بود از جای برخاست وساق پای مرا محکم گرفت .....ناگهان خودمر ار تختخواب  بیرون پرتا ب کردم ...نه پای  من خواب نرفته بود اما کمی گز میکرد ! 
این روزها آخر هفته شنبه ویکشنبه روی یوتیوپ برنامه " مس" آن لاین نمیدانم از کدام سر زمین واز کجا به زبان انگلیسی پخش میشود ، شب گذشته بیدار شدم یکی را روشن کردم ودوباره خوابم برد !!!!! 
بهر روز هرکسی دارد برای دین خود تلاش میکند تا آنرا پا برجا نگاهدارد ، بهترین کار وسرمایه  گذاری است ، مشتری فراوان دارد ،  بعلاوه مردم در یک وب ویک ترس  خودرا آرام نگاه میدارند ،من اگر ثروتمند بودم برای خود یک " چپل" میساختم ومجسمه الهه عشق را درآنجا میگذاشتم مردم را برای عشق ورزیدن دعوت میکردم ، عشق بورز ، جنگ مکن ! خواننده معروف جان لنون آنرا خواند .
نمیدانم کدام یک از شاعران گذشته ومتاخر ما قران را بهمراه سه تار میخواند ! سه تار اورا برسرش کوبیدندکتابهایش واشعارش را به آتش کشیدند نمیدانم آیا خودش را نیز به سیخ کشیدند یا توانست فرار کند اگر اشتباه نکره باشم وحافظه یاری کند بگمانم ( شیخ بهایی بود) ! حال امروز دسته کرمانند مجسمه ایستاده بهمراه ارکستر بلند باسازهای زهی وپیانو وجاز دارد آووه ماریا را میخواند   یا اله لویا ، بسیار هم زیباست ، در کلیساها ودیرهای هنگامیکه از کنارشان میگذری صدای زیبای مردان بلند است  که دارند خدارا با آواز تکریم میکنند وزنان جوابشانرا میدهند ، من نمیدانم چرا مسلمانان از ساز میترسند ، از آواز میترسند ، هارون الرشید بزرگترین رهبر عرب  ( عراق)هرشب بزمی داشت که ماهرخان آواز میخواندند ونوازندگان مینواختند وشاعران شعر میسرودند رقاصان نیمه عریان میرقصیدند داستان هزار ویک شب  وشبهای بغداد معروف است . اما مردان شیعه  هر صدای سازی گویی میخی است که بر ....آنها فرو میرود وهر صدای لطیف زنانه ای آنهارا بخاک وخون میکشد !! رقص که دیگر جای خودرا دارد . 
آن سرخ قبایی که چو مه  پار بر آمد 
امسال در این خرقه  زنار بر آمد 
آن ترک که آنسان بیغماش  بدیدی 
اینست که امسال عرب وار بر آمد 
آن یار همان یار است  گر جامه بدل کرد 
آن جامه  بدل کرده  دگر بار بر آمد 
گر شمس فرو شد  بغروب  او نه فنا شد 
از برج دگر  آن شه  انوار برآمد ........دیوان شمس تبریزی
پایان 
ثریا / اسپانیا / 21/8/2016 میلادی/.
یکشنبه خوشی داشته باشید !