شنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۵

آواى مهاجر

خواجه شريف و مولا ى شعر مي ميفرمايد :

خورده ام  تير فلك ، باده تا سر مست 
 عقده در بند كمر كش  جوزا فكنم
در حال حاضر از هر سو تير فلك بسوى ما نشانه ميرود وكم كم بايد سپر را بر زمين بگذاريم ، 
اين برنامه بزن وبكوب  تا نيمشب ، يكهفته ادامه خواهد داشت ،آنهم درست پشت خانه من ،   اين. مردم كوته نظر كم كم دين را از كليسا به دوردستها فرستادند ورقص وآواز وگيتا ر را به آنجا بردند ،يكنوع بت پرستى در ميان  مردمان جنوب اين كشور رواج دارد  هر محله اى براى خود بتى دارد خوشبختانه اين بت يك زن زيباست. حال نامش هرچه ميخواهد باشد براى هر عملى بجاى انديشه اين بت نشسته  ويك هفته تمام اين بت پس از گرداندند در بيشه زارها واطراف مزارع كه آنهم داستان ديگرى دارد اورا در محلى كه از پيش ساخته شده ميگذارند و به دورش ميخوانند وميرقصند همه اهالى محل هم مجبورند در اين مراسم شركت كنند در غير اينصورت در خانه هايشان بايد چو ب پنبه درون گوشهاى خود بگذارند تا از شر سر وصد راحت  باشند درطول روز نيز آتش اين جشن روشن است ومانده هاى رستورانها ، قصابيهاى  به آنجا فرستاده ميشود وملت تا جاى دارند مينوشند وميخورند   وميرقصند ، عربده ميكشند ، برايشان هم مهم نيست كه شايد انسانهايى باشند كه ميل تدارند در اين مراسم بى معنا شركت كنند ، نه مهم نيست ،حال تا يكهفته هرشب بايد شاهد اين مراسم وحشتناك كه حتى از عصر جاهليت هم بدتر است ،باشم،گرما بيداد ميكند .
در حال حاضر در دتيا اقتصاد حرف اول را ميزند  وصنعت با اقتصاد شروع ميشود اما صنعت اين مردم در بيدردى ها وبيعارى هاست ، كليسا بهره مند ميشود ، مغازه داران ، آشغالهايشانرا بجاى آنكه درون زباله دانى بريزند با كمي ساز وآواز و شراب ، بخورد مردم ميدهند ، اين مراسم از رومريا يعنى بردن بانوى مقدس به صحرا با آن كالسكه هاى عهد بوق كه گاوهاى بيچاره أنرا ميكشند ، شروع ميشود و با أتش بازى تمام ميشود ، همه اين نمايشات مسخره هم درست از اول تابستان شروع ميشود تا اوايل سپتامبر  ، اگر ما هم در سر زمينمان بتى از يك چهره ميساختيم و آنرا به قربانگاه معابد ميبرديم شايد هنوز در خانه خود  درهمان چهار ديوارى ودر تختخواب خود خوابيده بوديم ، متاسفانه در أن سرزمين بلاخيز  هنر ،شعر موسيقى ،نقاشى همه مطرود وحرام است ، در حال حاضر بيشتر كتابهايى را كه نويسندگان مينو يستد در كشور خودشان اجازه چاپ وپخش آنرا ندارند . به ناچار كشورهاى همسايه نظير افغانستان آنها را به چاپ ميرسانند ، زيبايىهااز أن سر زمين  رخت بر بسته بجايش كلمات وآيات و رنگهاى سياه وسبز حرف ميزنند  ، فارسى وشعر فارسى چندان خريدارى ندارد اما اگر اراجيف عربى را از ته گلو بخوانند هزاران بار تحسين ميشوندويا ترجمه ناقص اشعار عرب زبان را  غرغره ميكنند ، نه ! كورخواتدى زبان فارسى فاخر است وفخر ميفروشد نه زبان عرب ،هنوز شاهد روشن شدن هرروز اشعار شاعران بزرگ هستيم ،  اگر در درون خانه قدغن است در بيرون آزاد است ودست به دست ميگردد، هنوز يك خواننده خارجى اشعار فروغ را تر جيح ميدهد، براى هر كلامى بيتى از شاعران بزرگ پارسى گوى مياورند  در ، سرزمبني كه مشتى انسان بيمار جسمى وسرطانى وبيمار روحى آنرا اداره كنند نميتوان انتظار شكوفايى  فرهنگ را داشت نهايت آنكه آنها هم روزى بت پرست ميشوند وبا ساختن نوع  مذكر آن  ودر برابرش زانو ميزنند وطلب بخشايش ميكنند  ،أن قوم نر پرستند مانند قوم لوط كه لواطشان بر باد داد . اميد روزى را دارم كه  سرزمين ماو سر زمين دوست وهمسايه  ما افغانستان از شر داعشيان وآدمخواران رهايى يافته ودوباره خورشيد همچنان بر پهنه دشتهاى اين سر زمينها بتابدودختران دست در دست پسران به رقص بپردازند وسرود پيروزى را سر دهند ، باميد آن روز .

كوير از همه سو گرد آلود 
جويبارها همه خشكيده 
تو در آن لحظه شگفتيها 
ناگاه ،  سخن از گل نيلوفر گفتى 

سخنى ساده بود ، بر لب تو 
اما من ،
به هزاران هوسش آميختم  
   
پايان دست نوشته هاى  نيمه شب ! 
شنبه / 2/7/2016 ميلادى