قبل از آنکه ابلیس آتش را بر افروزد ،
زان پیشتر حیوانات ، آنرا به شهر فرشتگان فرستادند ،
ابلیس بار دگر درجلد مومنین باغ بهشت فروشد
وآتشی افروخت ، تا جهان پرگناه را پاکیزه سازد
آنهم درشبی تیره وسیاه
-------------------------------برای کشته شدگان شهر » اورلاندو«
مرا رها سازید ای واژ های بی ثبات در نیمه شب
مرا رها کنید ، ای کوچه های بی هویت
مرا از خود دورسازید ، ای کلمات بی هنر
قبل از من حیواناتی شما را بر شمردمند
وحیواناتی دیگر آنهارا نشخوار کردند
قبل از من شهر ها شهر بود وکوچه های پیامی داشت
با آمدن شما » واژه « ها همه چیز بهم ریخت
پیام در کوچه گم شد ، خیابانها وسعت خودرا یافتند
وما درمسیر باد بحرکت کرم سان خود ادامه میدهیم
شیطان ، چرقه آتش را بسوی جنگلها فرستاد
تا نفسهارا بگیرد ، فرزندان مومن او
در شبهای شگفت انگیز بر گرد گروه گروه درختان
مشعلی افروختند
نسل ستاره ها گم شد ، با اولین جرقه وحریق شبانه شیطان
اینک بر گرد من تنها هراسی ایستاده ، اندیشه فراررا از یاد بردم
درعوض صدای مرغان شوم هرشب وهر صبح ، بمن پیامی تازه میدهند
مرغان نیز لباس عزا به تن کرده اند
از آوای بلبلان خبری نیست ، قو ها گم شدند ، مرغانی سیه پوش وغریب
باینسو پر گشودند ،
من در تبعیدگاه خود تنهایم ، درجهنمی که نمایش بهشت را میدهد
یک فریب است ،
خورشید پیر در تب سوزان خود میسوزد
پنجره های بلند شهر مرا به هراس میاندازنند
پنجره هایی که روزی به بوستانی باز میشدند
انیک مرگ سیاه شب را باور کرده اند
درآسمان ستاره ای نیست ، ماه ازشرم پنهان شده
مومنین اما بر سر سفره افطار خویش
نقشه شوم وآتش کشیدن جنگل را میکشند
آنها دلالند ،
من درانتظار هیچ معجزه ای نیستم ،
ودر انتظار فردای دیگری هستم ، ستاره ای میمیرد
ستاره هایی قربانی میشوند ،
اما عاشقان طلا بر چشمانشان سرمه میکشند
وبه آنسوی پرده پرودگاراشان با پیکرهای عریان
همخوابی میکنند ،
مرا رها کنید ، واژ های نیمه شب ،
مرا رها کنید ، خیابانهای بی هویت
مرا رها کنید ، آتش افرزوان نمرود
دیگر بفکر توهم نیستم ای دیار بیقراران
پایان
دوشنبه 13/6/2016 میلادی