غروب یکشنبه ، نیز مانند غروب جمعه ها دلگیر است ، شنیدم جنگلهای اطاراف پاسارگارد را آتش زده اند ، کم کم همه ایران به آنش کشیده میشود تا جای امامزاده ها باز شود همه این ملاها تخم وترکه دارند طبیعی است که درآینده امام زاده خواهند بود !!!
------امشب دراندیشه ام ،
ونمیدانم درکدام اندیشه وبچه میاندیشم !
من در سراسر زمین ودرزمان تنهایم ودر پرواز
شاید بجای زندگی کردن در رویا ها برای حال زنده بمانم
فردایی نیست ، آینده ای نیست
بفکر کدام خدای مهربان باشم که او بفکر من باشد ؟
زمانی فرا میرسد که میل دارم با کلمات پرواز کنم
سبکبال میشوم همانند یک پروانه بر روی شاخه گل.
میل ندارم افکارم را به آنسوی بفرستم
بر فراز آسمان میهنم
آنجا دیگر متعلق بمن نیست
مانند خاک مرده ایست ، دریای مرده وانسانها مرده اند
در جنگ انسان به دنبال یک لحظه میرود ، نامش را عشق میگذارد
همه افکار را در بر میگیرد ، وتو درگور عمیقی دفن میشوی
بی هیچ هوای تازه ای
نه ، باید نکاهم را به الان بدوزم به عمق چشمان آبی مادر بیاندیشم
مانند ستاره ای که در آبی دریا شنا میکند
در این هنگام است که تازه میشوم وسرخوش ،
ورنگین کمان روحم ، سر مست میشود
دستهای همه درزنجیر است وپاهایشان قفل
طنین آهنگها شوم است مانند طبل شب گذشته
همه بردگی وبندگی را دوست دارند ، حتی درعشق هم بنده میشوند
کسی نمیداند از کجا آمده ایم وبه کجا میرویم
به آهستگی مانند یک شمع رو به خاموشی میرویم
سپس دراطاقی متروک وخالی مارا رها میکنند
دیگر کسی نشانی از ما نخواهد یافت وما فراوش میشویم
اما ، کلمات میمانند ، صدا میماند ،
امروز همه ملتها اسیرند ، اسیر جنگی وحشتناک
اما هیچکس از این اسارت بیرون نمیاید همه میل دارند در بند باشند
این ارباب است که تصمیم میگیرد ، یا بمان دربند ویا بمیر
از شرق تا غرب جنگ عالم سوز از هرگوشه بر میخیزد
وفردا مراسم تدفین شهدا در تما م دنیا بر پا خواهد شد
ناج گلهارا باید آماده ساخت ، از همین الان
ثریا / 12/6/2016 میلادی