سالهاست كه پاى من به شهر مار بييا نرسيده است ، فاصله من با آن شهر تنها پنجاه دقيقه است ، اما حاضر نيستم حتى يك قهوه در آنجا بنوشم ، گاهى به نزديكى آنجا در يك مال ميروم به يك كتاب فروشى ويا فيلم و سى دى تازه اى بخرم وفورا خودر از ميان جمعيت بيرون ميكشم ،
حال وهواى شهر ماربييا كه يك كپى شيكتر از پالم بيچ است حال مرا بهم ميزند ، در ( اوشن كلاب ) هرشب پارتى است ورفقا با شامپاين حمام ميگيرند ، همه در حال قر دادن وخودرا تكان ميدهند ، يا رويهم افتاده اند ، لباسها همه بايد سپيد باشد ، دستور كلاب است ،ًگاهى هم لباس فانتزى بسبك مردمان ونيزى خوب بر اى أنها كه تازه پولدار شده اند واز سر زمينها افريقا ، صحرا و خاور ميانه بعضى ها هم از قاره اروپا أمده اند جاى بسيار خوبى است براى نمايش دادن جواهرات ولباسها و نوشيدن شامپاين صد البته بهشت جنايتكاران است ، جاى شهرهاى ونيز وسيسليا را گرفته است ،
نه ، هركسى را بهر كارى ساخته اند ، مرغى كه انجير مبخورد ، نوكش كج است سى وهشت سال اينجا هستم شايد پنج بار پايم به ماربييا نرسيده از روى أن بسرعت رد ميشوم ،بوى گند ..... همه چيز مشام مرا أزار ميدهد ، از همه بدتر گارسن هاى اوا خواهر با شلوارها تنك يا شورت كوتاه ،،،، وزنانى كه تنها يك نخ بخودشان آويخته اند بعنوان پوشش دريا ولباس شنا ، قايق هاى تفريحى شخصى واجازه اى با زنان لخت ونيمه مست ومردان مست تر روى دريا ويراژ ميدهند اتومبيلهاى لوكس و جت هاى شخصى در فرودگاه نزديك ساحل ، نه ، أن زندگى ابدا براى من ساخته نشده ، ما بايد راس ساعت ده بخوابم ، !!!!! وساعت هفت بيدار شوم ، ورزش كنم ، دوش بگيرم ، جواب تلفن ونامه هاى الكترونيكى رابدهم بعد اگر بيرون كار داشته باشم ميروم ، أنجا ابدا جاى من نيست جاى از ما بهتران است كه شايد بتوانند به طريقى خودرا به طياره آن بالاييها وصل كنند ، نه! حسودى نميكنم ، ما ربيارا خوب ميشناسم ، " ثريا" ملكه سابق ايران همه جواهرات وهستى اش و سلامتى اش را درهمين كلوبهاى شبانه ما ربيبا از دست داد ، بعنوان حمايت از حيوانات ( يعنى حمايت از خودشان) ! نه ،من آدم بيربطى هستم جايم در دتياى امروزى ها نيست ،
امروز مجله آنها به دستم رسيد عكسهارا ديدم مجله را بگوشه اى پرتاب كردم زنان ومردان "چيپ" خود فروش و💰💰💰💰پايان يكشنبه