هوا گرفته ابری پس از یک شب درد وبیداری امروز به ذکر مصیبت نشسته ام
حسن وحسین برادرند / هردو عزیر مادرند !
خدا را هزار مرتبه شکر گه پس از سی واندی سال ملت مبارزو قهرما ن ایران برگشت به همان جای اولش ، خوب جیمی ورضا چندان باهم میانه نداشتند اما حسن وحسین بیشتر برادرند ، آنهمه کشت وکشتار آنمه جنگ آنهمه غارت اموال آنهمه حبس وتعزیز وشکنجه سرانجام برگشتند سرخط اول ، مبارک است امیدا ست که لطف این آشتی شامل حال موسیقی و بعضی از شعرای بیچاره ومهجور هم بشود وحافظ شیرین سخن را از زیر هزاران تن خاک تهمت وافترا بیرون آورده دوباره اورا بر صدر نشانند وخیام را نیز بیاد آورده وفردوسی را که مجسمه او امروز مانند دعا نویسان کنار مسجد با یک کتاب در دستش زیر باد وباران ویران شده ازنو بسازند که ملتی تنها به فرهنگ خود زنده است نه باد وافاده اش وساختمانهای بلند سرکشیده به آسمان ،
امروز در همه جای دنیا شعرا ، نوازندگان وخوانندگان معر وف هرکدام سرجایشان ایستاده ومجسمه های طلایی آنها چشم را خیره میکند وایران بهترین شاعر خودر ا که میتوانست یک پیامبر راستین باشد به زیر شکنجه های بیغیرتی وبد نامی برد خوب این هم خود یکنوع تفکر است بجای ستایش شاعر میتوان دکان نانوایی یا آهنگری یا کفشدوزی باز کرد زیبایی درآن دیار بی معنی است چهره ای که از حافظ درمخیله ها شکل گرفته پیرمردی رنجور میخواره ای بدبخت ولاابالی است وفراموش کرده اند که او کلاه پشمینه خودرا با تاج خسروی عوض نمیکند کمتر کسی مشرب فکری ووارستگی وآزادگی ونکته های اخلاقی را از اشعار حافظ درک میکند ، اگر حافظ علم فیزیک میدانست بازهم اشعار او در پشت علم او پنهان میشد .
رندی آموز وکرم کن که نه چندین هنراست / حیوانی که ننوشد می وانسان نشود/ عده ای رندی های خودرا با حسابگریها درون ذهنشان پرورش داده اند گاهی اورا به عرش خدا میرسانند ولسان الغیب لقب میدهند وزمانی اور به قعر جهنم میفرستند ، هرکسی قلم به دست گرفت وآنچه مشرب کوته فکریش بود به اشعار او اضافه ویا کم کرد .بخواه ساغر وگلابی بحاک آدم ریز !!!!
ساغر تنها جای می است نه گلاب / شرح مجموعه گل مرغ سحر دانست وبس / که نه هرکو ورقی خواند معانی دانست .
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت / تایر فکرش بدام اشتیاق افتاده بود .
امروز با نگاهی به مجسمه های رنگا رنگی که از مادر مقدس ویا پسر او عیسی ساخته اند هیچکدام به یک شکل نیستند وهیچکدام در شکل وشمایلشان آن مظهر پاکی وصداقت دیده نمیشود هرکسی بمیل خود مجمسه ای ساخته واورا تقدیس میکند این تصویر های بی روح ، بی حال ، بی کیفیت که فاقد هرگونه الهامی هستند تنها همان عصر جاهلیت را بیاد میاورند وهمان روزگار بت پرستی را .
حافظ اگر سرود که " عکس روی تو چو درآینه جام افتاد / صوفی از خنده می درطمع خام افتاد / این او و|تو| یک زن زیبای ترک یا کرد یا خراسانی یا شیرازی نیست این همان اویی است که ما دردرونمان آنرا ساخته ایم .
بیار باده که دربارگاه استغنا .چه پاسبان چه سلطان چه هوشیار وچه مست /
داشتم دلقی وصد عیب مرا میپوشید / خرقه رهن می ومطرب شد وزنار بماند/
خیلی ذوق میخواهد تا معنای یکا یک این ابیات را درک کرد شیوه حافظ پوشیدگی بود او در اشعارش اعجاز میکرد وهمیشه حاشیه ای برای خیال واندیشه خواننده باز میگذاشت .
امیدا ست که حافظ / سعدی / خیام / خواجو کرمانی /فردوسی/ وسایرین را از درون گنجه های غبار گرفته برون آورند وگرد چهره أآنهارا بشویند واز نو طرحی تازه بر اندازند . بامید آن روز ...........ثریا
ثرا/ اسپانیا/ شنبه 28/9/2013 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر