دوشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۹۲

مرگ بیصدا

این روزها بحث دراینجا در باره دخترک بیگناهی است که امروز روز تولد او وسیزده ساله میشود ، اما دیگر دراین دنیا نیست ، او به دست پدر ومادرخوانده خود با طناب خفه شد .

زنی نیمه دیوانه ومجنون که ظاهرا حقوقهم خوانده وهمسرش که مردی روشنفکر ×! ورزونامه نگار است دختری را از چین به فرزند خوانگی میپذیرند ، پدر ومادر خانم ظاهر صاحب دولت کلانی بوده ومیراث و اندوخته داشتند که آنهارا در  وصیت نامه شان به دخترک چینی میبخشند یعنی به تنها نوه ای که ظاهرا دارند ، حال پدر ومادر خوانده دست به یکی کرده ودخترک ر ا با طناب خفه نموده وسپس به اداره پلیس اطلاع میدهند که دختر ما گم شده است ، پلیس هم فریب نمیخورد هم اکنون آنها در  گوشه زندان بسر  میبرند وآنهمه دارایی واملاک بیصاحب درگوشه ای افتاده است وان دخترک عصوم به زیر خاک خفته .

مسئله آدابت کردن یا فردی را به فرزند خواندگی  بسیار  خوب است اما اگر مانند بعضی از ستارگان سینما برای تبلیغات وگرفتن بوجه بیشتر ا ز دولت بناشد سیاه وسفید وزد و قرمر را ردیف کرده جلوی دوربین عکاسی وخبرنگاران می ایستند وبه زور به آنها گوشت کانگورو میخورانند !  کار درستی نیست ......

ویا آنکه برای بردگی بچه ای را میپذیرند ویا برای کارهای دیگری .

امروز روز تولد آن دختر ک بیچاره میباشد مادر وپدر واقعی او بیخبرند دولت چین از دولت اسپانیا دراین باره پر س وجو میکند اما همه بیفایده است جان انسانی بیگناه بی هیچ تقصیری بر باد رفته ، دخترک گویا بسیار با هوش وده چند زبان فرا گرفته و اهل موسیقی بود ه وزیر  نظر  استادی پیانو فرا میگرفته معلم او میگفت هر روز مانند معتادان خواب آلوده سر  کلاس حاضر میشد ظاهرا مادرویا مادرخوانده اش باو قرص میخورانده وسپس کارر ا یکسره کرده است .

نمیدانم آسمان وزمین وطبیعت چه درسر دارد واین دنیای کثیف وسیاه سرانجام به کجا خواهدرسید ؟  من دراینجا احساس خفگی میکنم ومیخواهم بجایی دوردست فرار کنم بجایی که روی انسانهارا نبینم . ثریا /

هیچ نظری موجود نیست: