چون نخل بی بر اگر فیض من به کس نرسد/ برای سوختن آخر بکار می آیم
------------------
بلندی یافت کوه ، از پای دردامن کشید نها/ به سنگ آمد سر سیلاب از بیجا دویدن ها /
من از بی قدری خار سر دیوار دانستم /که ناکس ، کس نمیگردد از این بالا دویدنها /
گر مرد رهی ، میان خون خواهی رفت / از پای فتاده سر نگون باید رفت
تو پای به ره گذار واز ره مهراس / خود راه بگویدت که چون باید رفت
--------------
اشعار " از عطار وکلیم کاشانی .
امروز پر خسته ام ، نزدیک به هفتصد نوار موسیقی وصدای شاعر وغیره را باید ازهم تفکیک کرده وبیشتر آنهارا به دست زباله دانی میسپردم .
این نوارها ، وصاحبان صدای آنها که روزی باعث سر خوشی ونشاط من بودند امروز باعث رنج وعذاب منند ، با خوانندگان ونوازندگان وشعرای وهنرمندان نباید زیاد نزدیک شد ، مانند یک شعله آتش دامن ترا میگیرند وترا میسوزانند
امروز د راین فکر بودم که اگر بهایی را که بابت اینهمه نوار موسیقی وکتاب واشعار بزرگان صرف کرده ام آنهارا جمع میکردم ، امروز منهم درزمره " بزرگانی بودم" که میتوانستم خاک مردگانم را پس بزنم ومثلا " میرزا آقاخان کرمانی را دوباره زنده کنم وبه او ببالم .
نه ، میرزا آقاخان کرمانی از دست هیچ پادشاهی لقب نگرفت ، سرش بود واندیشه هایش وهمان سر را نیز به دست پادشاهی از دست داد ، وما ماندیم وخانواده بی سر وووووشاید بی پا ، شاید اگر او هم یک " تکیه " ویا مسجدی ویا معبدی ، برای روضه خوانی میساخت امروز نقاشی های روی دیوار ، اصالت اورا به میان میکشیدند!!!!!! .
حال دراین غربت ، دراین شهر فقر زده ومیان مردم بیکارو گرسنه من ماندام ویک اطاق لبریز از کتاب ونوار وغیره ....بی هیچ " قاب نقره ای " که اصل ونصب مرا درمیان خود گرفته باشد .
ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ یکشنبه 28/4/2013 میلادی .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر