یکشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۲

صفحه 7

امروز که این یادداشتهارا مینوسم ، اشتهای چندانی برای زندگی ندارم ، سعی میکنم آنچه را که به نظرم مطلوبتر است بیاد بیاورم ، امروز با این چهره های مسخ شده وکثاقتی که همه دنیارا فرا گرفته احساس میکنم درون بشکه ای از مدفوع زندانیم  ، همه چیز بو گرفته هوا نیز بوی گند میدهد آدمها همه بشکل انسانهای ماقبل تاریخ درآمده اند ، همه چیز ویران است وبوی " سکس" از هرگوشه وکناری به مشام میرسد به همراه بوی باروت ، تاسفم از این است چرا آنروز ها از آنچه که میتوانستم داشته باشم مشتم را پرنکردم وچیزی را برنداشتم ، زنی قربانی شد بی آنکه من نقشی داشته باشم ، مردانی که حریص بودند مرا یک لقمه کرده به گلویشان بفرستند ، نه ، انتخاب با من است ، نه باشما ، با زندگی ، سرنوشت را من انتخاب میکنم من .من .من. ! آه چقدر بخودم مطمئن ومغرور بودم .

تاجر بازاری به خواستگاریم آمد ، اوف ،چه دهان زشتی دارد، چشمانش ریز وکج وکوله است بعلاوه بازاری است ، دوست نداشتم با دوطبقه از اجتماع زناشویی کنم یکی بازاری ودیگری از علمای اهل دین ، نه اینها برایم هضمشان مشگل بود به دنبال مردی میگشتم که " روشنفکر|!!!! وتربیت شده باشد ، تاجر بازار مقدار زیادی املاک دراصفهان داشت ودو خانه بزرگ در شمیران، خوب ، که چی منکه نمیخواهم با خانه ها واملاک به رختخواب بروم ، نه ، اتومبیل آخرین مدلی که از امریکا وارد کرده بود ، خوب ، که چی ؟ ، نه ، آن تاجر بازار رفت با دختر یکی از متمکنین اصفهان عروسی کرد وحجره را دربازار بست ویک سینمای بزرگ در بالای شهر باز کرد .حال من آنروز مانند یک زن بدبخت واخورده روی مبل بزرگی که دردفتر کارش گذاشته بود نشسته بودم وتقاضا داشتم که بمن کار بدهد ، هرکاری ، از بلیط فروشی درون گیشه تا شستن زمین ، شوهرم به بند دوم زندان قصر منتقل شده وبرایم نامه فدایت شوم فرستاده بود که به دیدارش بروم ، نیشخندی که درگوشه لبان جناب تاجر نشست حال مرا بهم زد میخواستم بلند شوم وبرگردم ، دستور چای داد ، دومرد دیگر نیز آنجا نشسته بودند که به آهستگی از اطاق بیرون رفتند ، سپس جناب تاجر رو بمن کرد وگفت :

من چه عیبی داشتم که تو رفتی با این پسرک که تنبانش از کونش پایین افتاده عروسی کردی؟ جوابی نداشتم باو بدهم ، میخواستم بلند شوم ویک سیلی محکم در بناگوشش بخوابانم ، ، لبخندی زورکی زدم وگفتم ، عشق بود ، عشق !

بقیه دارد........              ثریا ایرانمنش . اسپانیا . 21/4/2013 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: