آنها نمیدانند ، نه آنها هرگز نخواهند فهمید خانه مادر بزرگ درگذشته
برا ی بچه ها چه جای امن وروشنی بوده است ، آنها هیچگاه به
مفهوم این راز پی نخواهند برد
آه ، خانه مادر بزرگ ، با آن کلوچه های خوشمزه آن
کیک های مربایی وآن قوطی های خوشبوی شکلات که مادر بزرگ
هفته ها آنها را پنهان میکند تا به این چند اسپرم نر بدهد!
آنها از دولتی سر کارخانه داران مواد غذایی واسباب بازی هایی که
هر ثانیه تولید میشود صاحب چیز های تازه ای شده اندبا اینهمه
هنوز هم با داشتن دنیایی از آشغال دچار خستگی روحی میشوند
وحوصله شان سر میرود!
پسرهفت ساله آی پد گالکسی دارد وهنوز حوصله اش سر میرود
دنبال چیز دیگری است ، دختر چهارده ساله اطاقش از آلبوم
سی دی ها وفیلم ها ولپ تاپ وآی فون وآی پد تلویزیون دستگاه
موزیک پر شده، بازهم حوصله اش سر میرود وبقول خودش (برد)
شده است ؟!
هیچکدام نمیدانند سر زمین مادری ویا پدریشان در کدام گوشه جهان
قرار دارد ، اما آمریکارا خوب می شناسند وشهر والت دیزنی
برایشان کعبه آمال است .
دیگری خرسهای قطبی وشهرهای یخ زده وبرفهای ( ایرتسکوک)
را بهتر دوست دارد ، درخت کریسمس با بادبا دکهای پلاستیکی
وگو های شیشه ای وکاغذ رنگی معنا ومفهوم بهتری دارد پاپا
نوئل وسنت نیکلاس همه رویا وآروزهای آنهاست تا هفت سین
پدر ومادرشان ؟ کاتولیک تر از پاپ شده اند ؟!
آنها نمیدانند کوروش ، اردشیر ، آریو برزن وسورنا
بابک و..... حافظ ، سعدی ، مولوی ، فردوسی ، چه کسانی
بوده اند ، آنها تن تن ومیکی ماووس را بیشتر میشناسند .
نا م هیچکدام از سر زمین مادری یا پدری ریشه نگرفته ، آنکه
قوی تر بوده نامها را انتخاب کرده است.
حال باید نشست واسم هارا یاد گرفت ومعنایشان را .
نه خانه مادر بزرگ هیچ جلوه ای ندارد پار ک جلوی خانه با
یک بسته چیپس چند عدد سوسیس وچند هامبر گر لذت دیگری
دارد ، کلوچه های مادر بزرگ ارزانی خودش باد.
آنها موهای سپید مادر بزرگ ر ا نیز دوست ندارند پیکر بلورین
مادر وموهای بور پدر روی همه زندگی آنها سایه انداخته است
آه مادر بزرگ ، چرا پوستش تیره تراز ماست ؟ پاپا چشمانش آبی
است وماما ، پوستش سفید وموهایش بور است .
حال چه باید کرد ؟ باید نشست برای این چند اسپرم بیگانه گریست ؟
نه ! هیچوقت ، زندگیشان ارزانی خودشان باد .شاید اگر پدر بزرگ
بود خانه مادر بزرگ برایشان ابهتی پیدا میکرد ؟!!!
مادر بزرک خیال میکند که از ازل واول هیچ نداشته است . این بهتر
است .شکلاتها را میخورد ، کیکهای خوشمزه اش را بخانه سالمندان
میفرستد ودرانتظار هیچ کس نخواهد بود/
مادر بزرگ به تنهایی کنار هفت سین خود نشست ، سیزده بدر
سبزه اش را به دریا سپرد تا به آنسوی مرزها برود وبوی او وسلام
را به خاک نیاکانش برساند.
مادر بزرگ دیگر درانتظار هیچکس نخواهد بود ، او به تماشای یک
فیلم قدیمی می نشیند که یادگاری از گذشته های درخشان وپر معنای
او میباشد.
------------------
تقدیم به همه مادر بزرگها وپدر بزرگها که در کنار نوه های ناشناس
خود راه میروند.
ثریا حریری / پنجم آپریل و شانزدهم فروردین 1391 اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر