میخواهم فرو روم ، تاقعر زمین فرو روم . میخواهم ،
از یک دیواربلند سنگی ، سقوط کنم ودر چاهی فرو روم
میخواهم دلی را نگاه کنم که آنرا با میله ی داغ
سوازنده اند وسوراخ کرده اند
زخم آن عمیق است ، عمیق تراز همان چاه
چشمه ی که درآن رویاهارا میدیدم ، خشکید
آن رودخانه از یک مرداب بو گرفته ، سرچشمه میگرفت
امروز من ورنجهایم ، هردوچهره به چهره هم داریم
در رگبار وطوفان
در جستجوی راهی هستم که مرا به قعر یک رود
بیاندازد
میخواهم گم شوم
میخواهم مرثیه ی بسازم شاید از گناهانم کم شود
زمان درازی است که گم شده ام
همچنان که درکودکی خود گم شدم
امروز نیز درقلب کودکی نورسته
گم شدم ، وگم خواهم شد
ثریا/ اسپانیا/ پنجشنبه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر