جمعه، دی ۰۲، ۱۳۹۰

بازگشت خدایان

صدای زنگوله ها بگوش میرسد

پرنده ها میخوانند

از شاخه های درختان ، نور میریزد

( خدای دوساله شد ) ! یک طفل زیبا

با تاجی از طلا بر تارک خود

مرغان پرریخته از اختفای تاریکی

از آنسوی وسعت مرزها

همه درنور فرو رفته اند

دیگر اورا برصلیب نخواهیم دید

او درکتیبه ها جای گرفت

از نسل مادر مادر مادر بزرگ من

او برصلیب بود

قبیله ای با الواح مقدس

با اسم اعظم

در شب وهم وسیاه

درکنار شمشیر میراثی پدر

آهسته آهسته پیش میخزد

از جنگل بوی سیب می آید

مادرما حوا دوباره سیب را قسمت کرد

وبه گناه آلوده شد

صدای زنگوله  ( پا پا) میاید

وخدا درکسوت یک شیشه بزرگ

( ک....و کا ...کو لا ) ظاهر میشود

من در ذهن روشن خود

در کنار قبیله سرگردان

به تحمل ایستاده ام

ومی اندیشم به عاشق شبانه ام ، که......

در بسترم گل میریزد وگل میکارد !

MERRY CHRISTMAS AND HAPPY NEW YEARS

سال نوی مسیحی مبارک باد برهمه

ثریا/ اسپانیا / جمعه

 

هیچ نظری موجود نیست: