یکشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۶

پائلو پازولینی

درست چهل سال پیش بود که ناگهان همه اخبار منفجر شدند " پائلو پازولینی ، کار گردان / شاعر / مترجم / نویسنده " ایتالیایی به دست دوست پسرش کشته شد.
مومنین خدا را شکر کردند که یک چنین موجودی سر انجام از دنیا رفت و دنیای پاکیزه و مطهر آب کشیده را از وجود نحس و نجس خود  راحت کرد ! هنوز خبری از انقلاب  نبود و هنوز مردم در گیر احساسات شب نامه ها و روزی نامه ها که پشت سرهم بسته میشدند ، سرگرم بودند .

تنها آن زن خبرنگار جنجالی " اوریانا فالاچی"  خبر را نوشت وبر مرگ دوست قدیمی خود زاری ها کرد در حالیکه همین دوست طی یک نامه  به هنگام نوشتن کتاب " نامه ای به جنینی متولد نشده " اورا بباد پرخاش گرفته بود  با همان خشونتی که او را کشتند .

امروز پس از چهل سال معلوم شد که دوست پسر او نقشی در این کار نداشته و بیهوده تحمل زندان را کرده بلکه فاشیستها / مومنین کلیسا و سایرین که چندان دل خوشی از او نداشته اند او را بسوی ساحلی نزدیک رم میکشانند و سپس تکه تکه اش میکنند بطوریکه هنگامی یک رهگذر از کنار آن رد میشد تنها گمان میبرد توده ای زباله بد بو آنجا ریخته شده حتی کارت شناسایی او در خون غرق وغیر قابل تشخیص بود .

چپی های ایران عزا دار شدند بهم تسلیت گفتند در حالیکه ابدا او را نمیشناختند و چندان با کارها و خوی او آشنا نبودند .تنها میل  داشتند که که از ازانی راه خود روشنفکری نیم بند  وآب کشیده خودرا به نمایش بگذارند .
پازولینی ابدا ایده سیاسی نداشت /
او بشدت از زنها بیزار بود در جایی گفته بود :

من از هرچه غریزه مادری است متنفرم  استفراغم میگیرد  من هیچگاه نمیخواهم  بدانم در داخل  شکم یک زن چه میگذرد من این دل بهم خوردگی  و انزجار را سالهاست که باخود یدک میکشم  از وقتی که سه ساله بودم و یا شاید شش ساله ......!

معلوم نیست چه بر روح و روان او گذشته بود  اما مادرش را تا سر حد مادر مقدس " ماریا" رسانده و ستایش میکرد .
او بخاطر اینکه مردی بود که از زنها بیزار بود میگریست در تمام آثار او میتوان بخوبی این جنبه را یافت . اشعار او همه در وصف عشقهای مردان است  اما با اینهمه نمیتوان منکر خلاقیت او در کارهایش شد .

پازولینی نمادی از یک موجود سر گردان در این دنیای ما بود که داشت میجنگید تا آزادی روح خود را به دست بیاورد از اینکه میدید از هرسو بند ی ، زنجیری جلوی او را گرفته بیزار بود او میپنداشت ازاد به دنیا آمده و میل داشت باین آزادی ادامه دهد حال  اربابان و حامیان قوانین سخت آن زمان ایتالیای مذهبی برایشان گران تمام میشد  باید این موجود نا شناس و نادان را از میان برداشت . 
» فراموش کرده بودند که بقول حافظ  ، چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند « !

او تنها برای مادر خودش که او را تا سر حد مریم مقدس بالا برده و چه بسا خود را نیز عیسی مصلوب میدانست باری بقیه زنان تره هم خورد نمیکرد .

 او هیچگاه نتوانست آن افسانه دروغین را  که گناه چیدن میوه ممنوعه را بگردن زنها  میاندازد ، فراموش کند  از گناه بشدت بیزار بود  بیش از حد به پاکی و خنثی بودن خود مینازید  هرچه بیشتر تلاش میکرد کمتر به پاکی دست میافت  در درد و رنج و ابتذال داشت خفه میشد .

او با آاشعار پر معنا ، نوشته های بی نظیر و فیلمهای بی نظیر تر که اکثرا سانسور میشدند و چیز هجوی از آب در میامدند  درواقع داشت خودکشی میکرد .  با حقیقت یگانه بود و همیشه به دنبال حقیقت میگشت .نبوغی غیر قابل انکار داشت  او با شهامت تمام از محفل انس آقایان پر مدعا میگریخت و به معتادان همجنس بازان  و قاتلها میپیوست  با آنها سر و کله میزد  خطر میکرد اما برای گرفتن ایده این تنها راهش بود  ، چشمانش همیشه لبریز از غم بود و عاشق نیویورک بود چرا که هم کثیف بود وهم روح نداشت !!!
او از شهر نیویورک تنها کثافت و بیروحی آنرا میدید به بقیه کار نداشت .

به هنگام خبر مرگ او ، در شهر رم ، هنگامیکه مردم درون کافه ها نشسته و مشغول نوشیدن قهوه بودند مردی آکوردئون میزد فقیری بود نابینا و آواز میخواند " عشق مرده ،  عشق مرده است  ، من بخاطر  عشق گریه میکنم ، من بخاطر عشق گریه میکنم و.... 
پسرک روزنامه فروش فریا د میکشید  ، پازولینی را کشتند ، آخرین خبر ، پازولینی را کشتند ؟ وعده ای ازخود سئوال میکردند " کی را کشتند ؟ کی بود؟ چکاره بود؟ ...او یک انسان نبود  یک نوری بود که خود بخود خاموش شد این همان مردی بود که ایتالیا عاشق او بود و .......
باو مینازید .
او هم مانند خیلی ها از زمان خودش جلو تر بود ، زمان بعضی اوقات در جای خود متوقف میشود و حرکت نمیکند ساکن میشود در آن هنگام ارواحی هستند که دچار خفگی و تنگی نفس میشوند .
در این دنیا  هرکس به دیگری  ظلم میکند  و اگر ظلم نکند  عقب میماند  آنهاییکه میگویند خوبترها ترقی میکنند  دروغگویانی بیش نیستند .
خوب بودن و بد بودن مطرح نیست  زندگی ما ارتباطی باین دو ندارد  بلکه بسته به یک سلسله  جبر و زور است  که برایمان درست کرده اند و آنها باعث  خشونتها میشوند . پایان
ثریاایرانمنش » لب پرچین « /اسپانیا / 05/11/2017 میلادی / برابر با 14 آبانماه 1396 خورشیدی /...