چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۶

جامعه از هم گسیخته

من این ایوان نه تو را نمی دانم نمی دانم 
من این نقاش جادو را نمی دانم نمی دانم 
گهی گرید گریبانم گهی سازد پریشانم 
من این خوش خوی بد خو را نمی دانم  نمی دانم ...... مولانا 
نه ، نمی دانم ، 
زیر پای ما شب است و بالای سرمان نیز شبی تاریکتر ، از نیمه شب رعد و برق وآ سمان گرفت برق ها رفتند ومن کورمال کورمال به دنبال شمعی میگشتم تا آنرا روشن کنم 
راست در تختخوابم خوابیدم بودم و به سقف تاریک مینگریستم و غرش آسمان  و چند قطره باران که کام خشک زمین را آبیاری میکرد ، گوش فرا میدادم بدون برق آ تلفن هم نیست ، آب هم نیست بقیه که جای خود را دارند .

سرانجام امروز صبح توانستم تابلت را با زکنم  ......اوف 

دیگر خسته ام بهتر است حرفش را نزنم . هرکجا پای میگذاری زیر پاهایت لجن است ،  پای را که از لجن بیرون میکشیم آفتاب نیز میرود . و آن چشم حقیقت بینمان روشن میشود که :
چه ملتی بودیم ، چه کردیم و چه ها نکردیم و چه میکنیم و چه خواهیم کرد ؟!.

خوب پای در کجا بگذارم و چشم را به کدام نقطه بدوزم ؟ این چشمانند که گام بر میدارند و شعور را بررسی میکنند  چشمی که در هنگام  پایمان را در جایی میگذاریم بما میگوید غلط است .
روز گذشته عکسی برایم فرستادند که جمعیتی غول مانند  جلوی آرچ " ماربل آرچ " دمرو شده نماز میخواندند در حالیکه پرچم های سرخ و سیاه و سبز بر درختان گره خورده بود .

بیاد روزی افتادم که در کمبریج ، داشتم یک آگهی چریکی مرگ بر شاه را میخواندم و درتعجب بود م که خانمی مسن بمن نزدیک شد و گفت :
اگر در سر زمین خودت مشگل داری شهر ما را کثیف نکنید !!! باو جواب دادم ، تنها دارم میخواتم .....واین کار من نیست !

این همان سر زمین است امروز غولهار ا از شیشه بیرون آورده و قادر نیست آنرا به درون شیشه برگرداند و همه جا  رخنه کرده اند حتی درمدارس این شهر کوچک واین دهکده .
دختر زیبایی را بسر حد مرگ مجروح کرده بودند چرا که جوان بود و زیبا .
به پلیسها حمله میشود با شیشه چشمان یک پلیس را از کاسه بیرون کشیدند ، 
کجا میتوان گریخت؟  حال آفتاب سر زمین ها غروب کرده است ، تاریکی همه جارا فرا گرفته  و جامعه ای که همیشه یکجا بایستد  نه چشمانش خواهد دید ونه پاهایش قدرت حرکت خواهند داشت .

این روزها همیشه پایمان روی شب استوار است نه د ر روز و زیر پرتو درخشان خورشید .
گامهای ما در چه زمانی به حرکت در خواهند  آمد ؟  برای زندگی دو گام بیشتر نداریم یا در روشنایی و یا در تاریکی  باید از روی شبها گذشت  باید به روز رسید ...
اما با کدام انسان میتوان همراه بود ؟  با این موجودات بو گرفته و از کار افتاده یا نو جوانان غرق در فساد.! پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا .
18/10/2017 میلادی /.
-----------------------
عکس متعلق به بازار گنجعلی خان "کرمان" است .