چهارشنبه، دی ۲۹، ۱۳۹۵

دیروز ، امروز وفردا

هر صبح چون بیماری تب آلود 
 از ابریشم خوابهای طلایی
 بیدار میشوم 
دردی نهفته دردلم نشسته 
غوغا میکند .
-----------
هر صبح که چشم باز میکردی اولین کارت این بود که دکمه رادیورا فشار دهی ، اخبار با صدای پر قدرت وکمیاب تقی روحانی پخش میشد سپس سازی وآوازی وآرم صبگاهی با تار فرهنگ شریف  تاجی احمدی  برایت تبلیغ بیسکویت  ویتانارا میکرد وسپس برنامه ادامه داشت تا اول روز  درطول برنامه لحظه ای موزیگ قطع نمیشد .

 امروز رادیورا با کمک رمود کنترل روشن میکنی روی برنامه ؟
پخش اف ، ام خوابیده وموزیک ابدی را پخش میکند آنهم به زودی قطع شده غوغای تبلیغات .سر .صدای خاله زنکها که همه از دولتی سر اینترنت سیاستمدار شده اند .

دیروز بسرعت به دنبال اتوبوس میدویدی تا سوار شده خودترا به مرکز کارت برسانی رادیوی ترانزیستوری راننده که به آیینه جلوی رویش آویزاین بود داشت برنامه وموسیقی بازاری را پخش میکرد ( این نامی بود که روشنفکرتن تازه به دوران رسیده برآن گذاشته بودند ) دلکش بازاری شده بود وسوسن مردمی وبقیه همه نوحه خوان ،

امروز درگوشه تختخوابت نشسته ای میل نداری لحاف گرم خودرا رها کنی ودر سرمای اطاق ونمور باطاق دگر بنشینی صفحه تابلت را که هم حکم روزنامه را دارد همه رادیو وهم تلویزیون وهم .....همه چیز ، باز میکنی ، آه دنیای لمپن ها ! دنیای بازار وتبلیغات اخبار از صافی رد شده وترجمه شده ه وسخن پردازیها واظهار فضل های همیشگی ودنباله  دار  روی یک صفحه چسپیده وباز عکس شهربانو بنوعی افتخار داده وآن صفحهاترا مزین فرموده است حال هر علتی که میخواهد باشد !اخبار  خارجی هم که چیزی ندارد غیر از تبلیغات !

دیروز از رادیو میشنیدی که فردا اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریا مهر برای افتتاح سد کرج باتفاق شهربانو عازم شمال خواهند شد ، شهر بانو همیشه پاشنه های کفش چند سانتی میپوشید تا قد وقواره اش را بلند تر نشان دهد .
 درحتالیکه محبور بود چند قدم عقب ترراه برود گاهی جلو میزد با کلاههای رنگین یا پوستیژ های بور وولباسهای تازه از خارج رسیده همه دوربین ها متوجه او میشند چشمانش به دنبال دوربینها بود وطبقه جوان وروشنفکر بسوی او متمایل بودند ، شاه درسایه گم میشد !!

امروز عکس اورا بدون  مادام ومانکنش که بر بالای تختخوابم گذاشته ام در آیینه روبرو میافتد تماشا میکنم ،  چه جاذبه وچه ابهت وچقدر متین درعین حال چقدر معصوم بود .روانت شاد .

دردلم آرزو میکردم همین الان زنگی بر بالای سرم بود آنرا فشار میدادم تا مستخدم صبحانه مرا بیاورد ومن درتختخواب بخورم !!!  
اما این لقمه کمی برای دهانم گشا داست باید برخیزم ، لرزا ن وسرما فورا روبدوشامبر کهنه خودرا به دوش بکشم درراهروی سرد وتاریک خودمرا به آشپزخانه برسانم کمی از همان آب قهوه ای ساخت کارخانجات امریکای جنوبی یا چین با تکه ای نان مانده درون یخچال با کمی کره بعنوان صبحانه بخورم وقرص را نیز فراموش نکنم امروز چهار شنبه است !!! روی قرص ها روزها را نوشته اند تا مبادا یکی بیشتر بخوریم ؟! وشهربانو همچنان به زندگی شاهانه وپایندگی خود ادامه میدهد !!!

نگاهی به درون گنجه خوراکیها میاندازم هوا خیلی سرد است خانه مانند گورستانی سرد بدون آفتاب ناهار ماش با برنج میشود آش !!! سبزی ؟پیش کش . 

نه دیگر امکان یک زندگی خوب برای همه ما از میان رفته  یا لاقل برای من یکی ، زندگی دیگر معنایی ندارد  ،آنهاییکه هم در خانه های بظاهر بزرگشان به زندگی اشرافی ادامه میدهند باز با مصرف مواد مخدر میل دارند جای من باشند ! که نه بر اشتری سوارم ، نه چوخر به زیر بارم ! دوران خریت وبارکشیم گذشته حال تنها شکر میکنم ه مجبور نیستم درخانه عروس ویا داماد بانتظار صبحانه بنشینم ویا دراطاقم حبس باشم تا مرا برای خوردن صبحانه بخوانند . این بهترین دنیایی است که من دارم مالیاتی هم ندارد مالیاتش را قبلا پرداخته ام هرچند طبیعت طمع زیادی  دارد وباز مالیات میخواهد درحال حاضر کاری با من ندارد تا سر فرصت دوباره یقه مرا بچسپبد .
در اخبار خواندم که صادارات تریاک ومواد  مخدر در افغانستان بیشتراز  تولیدات سبزی ومیوه وتره بار است وسود بیشتری عاید زمین داران میکند ! آقایان روی  کشتیهایشان احتیاج به مواد دارند  ودلالان نیز  دراین این معامله ضررنمیکنند !

بعضی از اوقات ، آدمهایی سر راه تو قرار میگیرند وسمی دردل تو بجای میگذارند مانند ویروس ترا رها نمیکنند وهنگامیکه بیاد آنها میافتی حال تهوع پیدا میکنی مانند بیماری که از یک بیماری شدید ومرگ آور برخاسته حال از بیاد آوردن آن دچار رعشه میشود ، یاد آوری بعضی از آدمها که امروز گم شده اند نیز بمن همین حالت را میدهند حال تهوع ! و ویروس بجانم حمله کرده وپیکرم  بخارش میافتد دچار آلرژی میشوم .

فردا  پس فردا ! بزرگترین مرد تاریخ یک جاهل بتمام معنی بر تخت امپراطوری بزرگترین سر زمین دنیا تکیه خواهد زد مردی که زن را تنها بعنوان یک دستمال یکبار مصرف میخواند ، حال باید دید پس از رفتن آن مانکن خوش ادا وخوش اقبال این یکی چه آشی برای دنیا میپزد ؟ آیا مانند اش ماش من بدون سبزی وپیاز داغ است ؟ یا ..... خوب هنوز که نیامده باید صبرکرد ، فرو ریزی امپراطوریها  سالهاست که ادامه  دارد .

آه ، چقدر دلم برای نان سنگک داغ با پنیر وچای شیرین تنگ شده ، چقدر دلم برای صدای تقی روحانی تنگ شده وچقدر دلم برای ساز او که آرم صبگاهی رادیوی تهران بود تنگ شده ،چقدر دلم برای شبهای دراز سوسن تنگ شده ، حالا کجا هستم میان مشتی احمق وبیسواد وفروشندگان عقده ای که جنس را بسویت پرتا ب میکنند وبا نگاهی  تحقیر آمیز که " تو کیستی ؟ از کجا آمده ای؟خانه  وکاشانه ات کجاست ؟ باید سر به زیر بیاندازی ودراین فکر باشی که درآن سوی آبها نیز لمپنهای آدمکش حکومت میکنند وشهربانو هنوز منتظر آثار هنری مدرن است ؟!...پایان 
ثریا ایرانمنش " لب پرچین" .اسپانیا .
18/01/2017 میلادی /.