درست ،ساعت پنج بود كه باران با شدت از آسمان باريد و ..... صداها متوقف شد ،
درست ساعت پنج بود كه دجار تهوع شدم ،
درست ساعت پنج بود كه ديدم خنياگر شبانه امرا ،بخاك سپردم
درست ساعت پنج بود كه آوازها قطع شدتد واز دوردستها آواى مرغى را شنيدم كه داشت ناله ميكرد ،
باو گفته بودم كه طبيعت ، ماه ، زمين ، خورشيد ، ستارگان وكوهها دريا ها وكل طبيعت همراه وهمگام من است ،ً
باو گفته بودم كه طبيعت ، بموقع بكار خويش ميپردازد واگر لازم باشد ،ميسوزاند ،
درست ساعت پنج بود كه ليوان قهوه ام روى ميز خالى شد ونويد مرگى را بمن داد ،
درست ساعت پنج بود كه گفتم :
ترا هركز نميبخشم
ونبخشيدم ، درانتظار عدالت طبيعت نشسته ام
يكشنبه ساعت پنج