مرگ ، درب را کوبید ،
زیر نور ماه ، دز نوربرق فش فشه ها وترقه ها
پرسید که ، آیا کسی هست ؟
هیچکس جوابی نداد سر ها همه به آسمان بود
مرگ ، همچنان درو کرد ورفت
-----
در این فکرم که این تیز جانگداز چرا برسینه وجیهه الملوک خانم ها ننشست وچرا بر سینه نسل بازمانده اش ویا برسینه کسانی که بقیه را کشته اند ؟ این تیر جانگداز چرا بر قلب کودکی نشست که هنوز حتی راه رفتن را نمیدانست ؟ حتی گناهرا حس نکرده بود ، این تیرهای جانسوز چرا درآنسوی جهان بر چشمان وسینه های آدمکشان ودزدان نمینشیند ؟
رها کن گلایه را ، هیچ عددالتی دردنیا نیست ، نه آنکه سینه ترا مجروح کرد ونه آنکه خانه ترا ویران ساخت ، در سر زمین که بتو تعلق ندارد ، ویلانی ، میگردی، بهشت گمشده تو دیگر پیدا نخواهد شد ، دیروز گذشت ، فردا بدتر خواهد بود امروز؟ امروز را باید به سوگ کدام انسانی دیگر نشست ؟ .
آه.... فراموش کن آن نقشهای رنگین را که با هزاران برق گوناگون بر سینه ات نشست ، دراین شهر گمشده که هنوز مرگ راهش را پیدا نکرده است بامید فردا دستت را بالا ببر !
کدام فردا؟
سایه شوم آدمخواران همچنان برهمه جا گسترده است ، افتخارات آنها با دوستی ونشستن با دشمنان توست ، رها کن ، همه چیز را وهمه جارا
آفتاب بر آنسوی شیشه ها نشست ومانند هر روز خورشید دامنه خودرا پهن کرد وابدا نپرسید که شب گذشته وچند هفته پیش چه اتفاقی افتاده است ؟ نپرسید چرا گریانی ؟ او قانون خودرا حفظ کرده وادامه میدهد ، تو ناگهان پیر شدی ، خرد شد ی، از گرانی این بارهای سنگین ، دهانت به روی هر آوازی بسته شد ، موهایت دریک نفس به رنگ برف شد ، تکیه داد ی از هراس به یک دیوار ویرانه ، دیواری که نه صدا داشت ونه کلام ،
تو آمدی تا بدین امید دراین شهر گمشده ، پنجره هارا باز کنی وهوای تازه ای به ریه هایت بفرستی ، آمده بود ی که جان وگوش تو از تمام پیام های وحشتناک درامان باشد ، دردها جرعه جرعه درکامت ریختند .اینک ای مسافر خسته ، به کدام سو میروی ؟
ای سال خورده مادر دیگران ، یا دیر به دنیا آمدی ویا خیلی وزود .
دریا همچنان بر روی امواج خود میلغزد ودر آنسوی مرزها خونهارا نیز میشوید ، همه چیز پاک شد صحنه خالی از نمایش حال باید درانتظار نمایشی دیگر نشست تا آقایان باسن های بزرگشانرا از روی صندلیها تکان دهند وتصمیم بگیرند که این دیو را چگونه دوباره به درون شیشه بفرستند ، دیوی که با دست خود باو جان دادند واورا تغذیه کردند ، حال مانند همان حیوانی که درافسانه هاست سینه ای مادر میجود وکم کم گوشت اورا نیز خواهد خورد .پایان
شنبه /16/7/2016 میلادی ساعت8/ 20/ دقیقه صبح .