پنجشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۵

روسيو خورادو ٢

امروز در تمام مدتى كه مجبور به استراحت  بودم ، بيشتر به ترانه هاى "روسيو " گوش ميدادم  آهنگهاى  قديم او لباسهايش وأرايش او ،دخترى اهل ( چيپيونا ) كاديس در جنوب اسپانيا ، ميدانست چگونه لباس بپوشد وآن دستهاى كشيده وبلند ش  را چگون ببازى بگيرد ، هر كلامى كه ميخواند احساس را به انسان منتقل ميكرد  عشوه گرى ، قهر ، اشتى ،همهر ا با آهنگهايش بنوعى تلفيق كرده بود با صداى جادويش كه هيچ جاى شكايتى نداشت ،  چه زود مرد گويى آمده بود تنها يك گاو  باز گرسنه را سير كند وبرود يك گاو با.ز  / باز نشسته وفراموش شده و...... اگر او مثلا در امريكا بود شايد صدها نفر مانند سلين ديون را درون جيبش ميگذاشت ، متاسفانه در جنوب اسپانيا بود با اينهمه توانست دنياي اسپانيايى زبان را فتح كند . 
او روى صحنه با اشعارش وصدايش بازى ميكرد لباسهايش طورى طراحى ميشدند تا دستهاى بلند. وپيكر درشت اورا بپوشانند موهاى انبوه وزيبايش ، دهانى كه صد ها هزاربوسه طلب ميكر با أن دندانهاى رديف وسپيدش ، و من بياد خوانندگان  خودمان افتادم كه نميدانستند دستهايشان را كجا قرار دهند حتى هنرپيشه هاى تاتر مردان حد اقل يك سازى به دست ميگرفتند ،  به راستى نبود اين زن ضايعه بزرگى است ، ديكر اين صدا تكرار نخو اهد شد ،اين صدا تعليم ديد  صعود وفرود و چپ و راست را ميدانست ، چقدر من باو احترام داشتم ودوستش  ميداشتم ، حال در بستر روى اين تابلت در مجموعه  آهنكهاى يوتيوپ كه كم كم ، گم ميشوند وجايشانرا را به مسايل ديگرى ميدهند ، حضور روسيو مرا شاد ميكند ،همه آنها از عشق گفتگو ميكند ، قهر وآشتى ها ، وگاهى هم گريه اى  كه در پنهانى در زاويه تا ريكى اشكهايش را پاك ميكند ، 
مرد اول زتدگى او يك بوكسور بود كه از او دخترى دارد ،هيچكاه در اطرافش جنجالى به پا نشد مدير برنامه هايش ، برادرش بود ، مخارج همه را ميپرداخت ، پدرش كفاشى  داشت ،مادرش يك زن ساده خانه دار ، اما او مانند يك خورشيد از جنوب طلوع كرد وهمه اسپانيا را زير پر خود گرفت ،
ماه كذشته سفرى به كاديس داشتم ، اما به شهر او نرفتم ،ترجيح دادم ساعتها روى أب با كشتى بگردم وتنها اقيانوس را ببينم ، زهرى در جانم ريشه كرده برد وميبايست آن را بالا بياورم ، هواى پاك جنگل ، وأبى أ رام دريا مرا از آن سم دور كرد ، سمى كه گمان ميكردم نسيمى است از تبار ايلم اما يك سنگ ريزه بود كه در أنسوى جويبار افتاده بود ومن مرواريدش پنداشتم و گمان بردم ريشه او به تبار من وصل است در حاليكه يك نخ پوك بود ،. 
بهر روى ،اگر عاشق بردم حتما با آهنگهاى روسيو اشك ميريختم ، اما امروز صداى اورا ميبلعم كه بينظير است ، روسيو براى هميشه ،Rocio para siembre  روانش شاد . 
پايان ، همنان روز  ٢/٦/١٦ ميلادى