سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۲

تاج

زمستان باز برگشت ، با برف ویخبدان وباد وباران ، بنا براین حوصله ای را برای هیچکس نمیگذارد ، اینجا همه راحتند ! همه بیکار وجلوی تلویزویونها نشسته یا فوتبال تماشا میکنند یا کارناولهارا ، امروز یک جابجایهایی صورت میگیرد ، مراسم تاجگذاری پادشاه جدید وآمدن یک ملکه نو ، درهلند .

اطاق سرد است ومن دراین فکرم که آخرین ضربت کی وچگونه برمن وارد خواهد شد ، همه مشغول اعانه جمع کردن ومواد غذایی برای درماندگان میباشند بسیاری از بیکار شدگان سالهاست که حقوقشان درحلقوم روسایشان گیر کرده وپرداخت نشده است ، اگر کاری پیدا شود _ که نمیشود_ همه بسوی آن یورش میبرند ، آخ مبادا این جای خالی را بکسی دیگر بدهند ومن سرگشته  با همه مهری که سرنوشت بر پیشانیم زده به تماشا نشسته ام .

حوصله ادامه دادن به خاطرات را امروز ندارم باید بفکر ناهاری گرم باشم تا پیکر یخ زده ام را داغ کند ، هیاهو ها همچنان ادامه دارد آقای نخست وزیر مرتب وعده میدهد ، وعده میدهد بازهم وعده میدهد نه بما بلکه به آنهاییکه اورا باین مقام رسانده اند تا منافعشان حفظ باشد ، دوحزب مشغول پرتاب گلوله به سوی یکدیگرند وجمله های بریده بریده ای که تنها خودشان فهم آنرا دارند به زبان میاورند.

تا ج ها جا بجا میشوند ، آنها زندگی خودشانرا دارند ، برایشان مهم حفظ ونگهداری همان الماسها وبرلیانها وزمردهاست وآن صندلی بزرگ مخملی زردوزی شده وبرایشان مهم نیست که چه کسانی شبها دربستر خود اشک میریزند برای آنکه مایل نیستند " روح خودرا بفروشند " .

یک ملت تندرست  همیشه نیاز به هدفی دارد برای تلاش وبقای خود حال اگراین هدف پاک ومقدس نباشد یک هدف پست ورذیلانه ای درپیش میگیرد جنایت بهترا از خلاء تهوع آور میباشد ، زندگی باید ادامه یابد ورشد کند مهم هم نیست با چه ابزار ووسیله ای ، بشر به بازیچه هایی احیتاج دارد ، تا کودک است شاه بازی وملکه بازی وهنگامی هم بزرگ شد هنوز این رشته فکر درگوشه مغزش جای گرفته " باید روزی شاه شوم یا ملکه " حال ملکه زیبایی ویا ملکه جنایت فرقی نمیکند مردم در صحنه زندگی ترا که روی سن بازی میکنی تحصین میکنند وهورا میکشند وکف میزنند ، آنها نیز به نمایش احتیاج دارند میل دارند به تماشا بنشینند .

درجایی دیگر ودرگوشه ای از دنیا زبانهایی برای لیسیدن خون همنوع از دهانشان بیرون آمده و سالارمردان حقوق بشر درهمان زمان  با فرستادن وسایل خون ریزی بهانه ای را نیز دراختیار آن دستهای پرخون میگذارند ودراین بین دلالها ی حقیر وپا اندازها نیز کف پاهای آنهارا می لیسند ، باید دهان گشادی داشت وزبان ودستهای درازی .

متاسفانه من از همه اینها محروم میباشم .!

سه شنبه . 30 /آپریل 2013/ میلادی .ثریا ایرانمنش/اسپانیا .

 

هیچ نظری موجود نیست: