سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۲

عسل

نامش شیرینی را شیرینی شهد را بخاطر میاورد ، همه پیکرش را به رایگان اهدا کرده بود به " کالبد شکافان فروشنده اجزاء داخلی انسانها و...یا حیوانات"هنوز دربهار جوانی بسر میبرد ، اول به کما رفت وسپس به دیار باقی شتافت ، چشمانش همیشه غمگین وحلقه اشکی دور آنهارا احاطه کرده بود غمگین بود ، غمی سنگین را باخود  وروی شانه هایش حمل میکرد ،

روزی هزاران نفر دراین دنیای پشت وروشده به عناوین مختلف میمیرند ویا دچار حادثه میشوند ، اما این یکی از سر زمین بلاخیز من بود ، هنرپیشه بود با سن کم درچند فیلم بازی کرده بود ، زیبا بود ، اگر هنگامی فرا برسد که تو درحالی باشی  وبرای انسانها ارزش کمی قائل شوی وبه لیاقت وشیفتگی آنها بچشم حقارت بنگری ، باید به طرفداری آن قربانی برخاست ، زمانی که میخواهم درباره تو بنویسم چقدر احساس ضعف میکنم ، مارمولکهای گزنده هنوز درسوراخهای خود زنده وپنهانند وتو ، نوگل رسیده به سادگی یک گل یاس پرپر شدی .

با تواز طریق همین نوشته های روی سایتها آشنا شدم ومرگ ترا نیز آنها بمن اطلاع دادند ،  این کمترین وکم عمق ترین کمکی است که من بتو میتوانم بکنم از راه دور به برای روح جوانت طلب آمرزش کنم و با خانواده ات همدرد باشم، کار دیگری از دستم دراین دنیای کثیف ساخته نیست ، دختر نازنین ،

دنیا مانند یک پالتوی پوست خز مصنوعی پشت رو شده درونش وصله های ناجور وآشغالها وکثافات دیده میشود آن روی واقعی اش نیز همه را فریب میدهد

آسوده بخواب دختر نازنین ، اگر کامت شیرین نشد نامت شیرین است.

                                                                   ثریا ایرانمنش /3 آپریل 013

هیچ نظری موجود نیست: