جمعه، آذر ۰۲، ۱۳۸۶

قورباغه

قورباغه

 

مرا عریان کن ؛

آنگاه در عریانی من ؛ پاکی زمین را

خواهی دید؛

مرا عریان کن

در عریانی من ؛ هیچگاه بارانی را که از کمرگاهی

شکننده , به همراه بوسه های تب آلود

در رودخانه جاری پیکرم

میریزد

ریشه ام را نخواهی یافت

در زیر گلهای بسترم

لبهایت در تقلای پیدا کردن شکم من است

و به دنبال ریشه میگردی

تو در پیکر عریانم تمنا را خواهی یافت

نه راز ریشه را

در رگهای من خون صافی جریان دارد

و تو نخواهی توانست فلب بنفشه های

پنهان را سوراخ کنی

تنها تیر تو برقلب یک

( قورباغه) اصابت میکند

عریانی من , ستاره سرنوشت توست

 

ثریا / اسپانیا

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: