قورباغه
مرا عریان کن ؛
آنگاه در عریانی من ؛ پاکی زمین را
خواهی دید؛
مرا عریان کن
در عریانی من ؛ هیچگاه بارانی را که از کمرگاهی
شکننده , به همراه بوسه های تب آلود
در رودخانه جاری پیکرم
میریزد
ریشه ام را نخواهی یافت
در زیر گلهای بسترم
لبهایت در تقلای پیدا کردن شکم من است
و به دنبال ریشه میگردی
تو در پیکر عریانم تمنا را خواهی یافت
نه راز ریشه را
در رگهای من خون صافی جریان دارد
و تو نخواهی توانست فلب بنفشه های
پنهان را سوراخ کنی
تنها تیر تو برقلب یک
( قورباغه) اصابت میکند
عریانی من , ستاره سرنوشت توست
ثریا / اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر