بقول یک بانوی نویسنده سیاسی منهم گاهی جو گیر میشوم ودلم میخواهد بنویسم . اما وارد درگاه سیاست نمیشوم چون نه شعور سیاسی دارم ونه درس آنرا خوانده ام ونه عضو گروهی یا حزبی یا مسلکی بودم .
من بودم وطبیعت ومن بودم وعشق به انسانها گاهی دست وپایی وغلطی زدم وزود خودرا بیرون کشیدم به بقیه کار ندارم آنچنان درگیر مشگلات زندگی بوده وهستم که تنها چیزی را که فراموش میکنم همتن باصطلاح چنبشهای گوناگون است من تنها یک تماشاچی در کنج حصار تنهایی به آنها مینکرم چرا که دیگر از من ونسل من گذشته است .
امروز هوا بسیار عالی گرم ودر دلم آرزویی موج میزد که از کوه بالا بروم ورفتم به شهرک رسیدم تقریبا دوسه سالی بود که نرفته بودم به آن غار معود گم شدم شهررا نمیشناختم انبوه اتوبوسهای توریستی که از سراسر اروپا وخاور میانه وشرق آسیا امده بودن میدانهای وسیع فواره ها وساعت آفتابی سه پارکینگ پنج طبقه سالن کنسرت باورم نمیشد نه باورم نشد مدتی سرکردان ایستادم بلی همان ده کوره بود با آن غار خرابه حال بر پشت د ر ب طلایی آن نوشته بودند اینجا عکس گرفتن موقوف بلند حرف زدن موقوف تنها برای دعا وروشن کردن شمع ه وگذاشتن گل مجازید به درون بیایید جوانانی روی نیمکپهای طلایی نشسته بودند وتسبیح میانداختند ای داد وبیداد آن بانوی راهبه گم شد ؟ میدانی وسیع و بزرگ با فواره های سر با آسمان کشیده انسان گمان میکرد درمیان حوض کوثر ایستاده است .
رستورانها پر باخودم گفتم که خلایق هرچه لایق چند سال پیش از این جاده خاکی سر. بالا میرفتیم ونان دهاتی میخریدیم وکوزه هایمان را از آب چشمه سار. پر میکردیم حال شهرکی شدت بود با ویلالهای شیک میان دره های سر. سبز محلات خصوصی همه چیز زیر ورو. شده بود نگاهی به ساعت آفتابی کوچک انداختم چندین سال پیش ما در پارک ارم شیراز ودر میدان شهر تهران ساعتهای گل وآفتابی داشتیم حال همه جا سیاه پوش ویا به رنگ سبز نکبت ویا ویرانه شده چه بسا رفقای آنسوی مرز یعنی هموطنان دیگر از امریکا کانادا آلمان وسوئد وسوییس خسته شدند ودراینجا بیتوته کرده اند .... دلم گرفت آن ده باصفا حال تبدیل شده به یک شهرک توریستی بافروشگاههای چینی و رستورانهای رنگ وارنگ وموزه وغیره ......درعین حال تاسف خوردم اینها ساختند وما ویران کردیم حال تنها چند توریست گدای ژاپونی وچینی وکره شمالی به اصفهان میروند تا بریونی بخورتد ومسجد وگنبد تا را تماشاکنند ویا نه بقیه اش بماند !!!.. بدون هیچ سرویس بهداشتی ویا کنترلی روی مواد غذایی زیر نگاه مامورین گشت ارشاد که مبادا طره ای از زلف آن چپ چشمان بیرون بزند و خیلی چیزها ..... دلم گرفت غمگینتر بر گشتم درحالیکه صورت آفتاب خورده ام از اشک خیس شده بود پایان
دلنوشته امروز اول ماه می ۲۰۱۷میلادی