سا لها پیش کتابی خواندم ( بنام چگونه نیمی از مردم دنیا میمیرند) نوشته سوزان جرج ویا جرج سوزان هرچه بود نام مستعاری بود برای نویسنده کتاب ، هنوز هم آنرا دارم .
مربوط بود به سالهای خیلی دور دوران جنگ ویتنام ، وغیره وگرسنگی بی حدی وکه دنیار فرا خواهد گرفت ، امروز باید بنویسم »چگونه ما خواهمیم مرد «
با این آب ، این هوا وواین غذاهای پس مانده کارخانه های تولیدی وبسته بندی بندی شده در اشکال مختلف وارسال آنها به این سرزمین ، خوشبختانه هنوز افراد محلی به همان غداهای قدیمی خود دو دستی چسپیده اند وهمان نان وشراب وچورسیو وپنیر برایشان از همه چیز بهتر است ، من چندان خوش خوراک نیستم ، تعصبی هم روی مواد غذایی ندارم اما هر روز در خیابان چشمم به آدمهایی میافند که مانند بادکنک غل میخورند همه چاق ورم کرده باد کرد ه واین بیماری شا مل خود منهم شده است باکمال تاسف ! حال اگر به غذاهای مخصوص خود اکتفا نمیکردم وورزشم را ادامه نمیدادم لابد الان دروزن یکصد کیلو میبایست با پشه مالاریا بوکس بازی کنم ! نه قاضیم ونه نقاد ، تنها میل دارم به بعضی از حقایق اشاره کنم ، واینجاست که جهان دوقطبی ودو طبقه را میبینم ، خیلی میل داشتم مانند روزهای گذشته از عشق وشعر واشنایی بنویسم اما اینها دیگر درمقابل کشتار وفریب ودیکتاتوریها کهنه شده است باید نوشت "
با نهایت خوشحالی وسرور اطلاع میدهم که درقلان شهر هزاران نفر خود کشی شدند !!! یا فلان روزنامه نگاری که نفهمیده عکس فلان ریاست جمهموررا بعنوان .... بعضی از چیز ها چاپ کرده ناگهان به تیر غیب گرفتا رآمد ، اینها اخبار روز هستند و...اما
واما امروز نگاهی به تکه نانی که دردستم بود انداختم نان باندازه یک کف دست شده بود ، خشک وغیر قابل خوردن هنگامیکه آنرا درون توستر گذاشتم بقیه آب آنهم بخار شد وتبدیل به یک توپ غلغلی سفت وسخت گردید !! کره درون بشقابم آب شده بود مربا که چه عرض کنم مقدار زیادی ژله رنگی چسپیده بهم ، قبل از آن هم باید یک قرص که این روزها مانند نمک میوه درتمام خانه ها دیده میشود ببلعیم تا این آشغالی را که بنام نان ویا شیر یا کوه بما میدهند معده بدبخت ما آنرا هضم کند .
شیر های روزانه از درون شیشه ها که هرصبح شیر فروش کنار درخانه ات میگذاشت به درون یک کارتن مقوایی آلومینومی رفته وهنگامی درب آنرا باز کردی باید بیست وچهار ساعت آنرا تمام کنی چون آن کثافتی که به آن مخلوط کرده اند تا بماند آنرا مسموم میسازد .
نانهای تازه وبلندی که هرصبح زود از مغازه های نانفروشی میخریدی حال تبدیل به یک سنگ ریره سف ویا چوبها یخ زده درازی شده اند که درون فر آنرا داغ میکنند وهنگامیکه بخانه میرسی گویی یک تکه چوب یا خاک اره را داری میبلعی .
گوشت را جلوی رویت میگذاری ونگرانی که گوشت چه حیوانی ویا چه انسانی میباشد ؟ گوشت را به درون سطل زباله پرتاب میکنی ، بهتر است به همان قارچ بچسپم ، قارچ ؟ مدتهاست که دیگر خبری از قارچ های بزرگ وسفید در فروشگهانیست ، تازه اگرهم پیداشود خاک آلوده به سم آنهارا پرورش داد فرزندان حرامزاده مقدار زیادی سم میباشند ، درحال حاضر پیتزا با انواع پنیر های مانده درانبارها وروغن خوک همه جارا احاطه کرده است ، هرفیلم یا سریال امریکایی را که میبینی جلوی بازیکنان ،پیتزا وکوکا کولا گذاشته اند !!
نه امروز گفته هایم چندان نظم شیرینی ندارند ، گرسنگی پنهان همهرا به عذاب آورده خوب میرویم برای بدن سازی و نوشیدن پروتینهای مصنوعی که بما عضله بدهند !! آنچه که امروز بعنوان غدا عرضه میشود مقدار زیادی زباله از ریساکل شدن زبالهای قبلی است ، از زمانیکه فریزر به خانه ها راه یافت شد دیگر ما روی غذای تازه را ندیدیم ، هنوز داریم خوب زندگی میکنیم هنوز ادرارمان تصفیه شده درشیر های آب جریان دارد ! هنوز بیسکویتهای ساخته شده از مدفوع انسانی قفسه فروشگهارا پرکرده است ، اما خبری از شکلاتهای خوشمزه نیست ، خبری از دانه های خوشبوی قهوه نیست ، خبری از بوی نان تازه نیست درعوض سرمان به اخبار وناهنجاریهای اجتماعات و توییتر ، فیس بوک ، وگوگل وسایر اسباب بازیها گرم است ، وهنوز خبری از جنگها ی بزرگ نیست ، سیب زمینی ها هم صنعتی شده اند وقسمت بندی ، نه دیگر خبری از زندگی نیست . حتی سیب زمینی های شیرینی که در روزگاران برده داری برده ها میخوردند دیگر خبری نیست اینها همه به سر سفره بزرگان برای روزهای مخصوص رفته است ،درعوض قفسه ها لبریز از مشروبات رنگارنگ ساخت کارخانه های الکل صنعتی است ودرعوض بجای باغچه های پر گل وعطر شبو بوی تعفن استفراغ شبانه مستان به مشام میخورد وزنان ومردانی که زنجیر سگهایشانرا به دست گرفته اند ورژه میروند ، مسابقه زیباترین سگ ، شکیل ترین سگ و...... بهتراست تمام کنم .پر دارم وراجی میکنم ./.
شما که مرا تلخ مینامید ، مگر خودتان چه کرده اید؟
نفس محکوم کردن ما با نفی کردن آغاز میشود
شما به عبث جاروی خودرا برای روبیدن من باینسو آنسو
میرانید
شما که میل دارید مرا از پیش چشمان خود دور سازید
آیا شما خود هرگز وجود خارجی داشته اید ؟
تامن مجبور به روبیدن شما باشم ؟
پایان
سه سنبه 19/7/ 2016 میلادی /
ساعت 09/43 دقسقه صبح