از کدام زنان آزاد سخن بگویم ؟ حتی بزرگتر ین وپیشروترین آنها ( سیمون وبوار) یا آنهمه زحمت وپشتوانه ها نتوانست به درستی کاری از پیش ببرد ، زنان اروپایی آزاد شدند ، در لباس پوشیدن ، در زندگی ودر کنار مردان گام برداشتن اما هنوز گره های کوری دراین وسط هست که باز کردن آن مستلزم زمان بسیاری است ،
در سر زمین بلا خیز ما ، اکثر زنان تنبلند دوست دارند زیر نفوذ مرد باشند بردگی را دوست دارند ، خدمت به مردان وشوهرانشان اولین وظیقه وشعف وخوشحالی آنا ن است ، احتیاج باین نرینه از همه آرزوها برایشان مهمترا ست ، تنها زنی که پیشرو بود آنهم دران زمان تاریک وسیاه بعد از استبداد قاجاریه (بانو پروین اعتصامی ) بود که با حفظ معیارهای نجابت یک زن اورا از بردگی رهایی میخواست ، ( سرگذشت اود رکتابش موجود است ) .
امروز نماد زن ایرانی و مبارزه وزد وخورد او با خواسته ها ودریافت حق وحقوقش بانو ( زهراخانم رهنورد ) با آن بقچه حمام که برسرش پیچیده وآن چادر دولاپهنارا که روز آن انداخته وفراموش کرده روزی با دامن کوتاه زیر نام ( زهره کاظمی) درمدرسه نوربخش درس میخواند ، امروز همه میتوانند نام وفامیل وحتی زاتدگاهشانرا عوض کنند واین کار شر ایطی دارد ،شزایط آن خدمت درراه اهداف وپیشبرد اسلام عزیز است ، وآن نماد بردگی را که بر زنان کشیده اند بنام چادر ویا روسری .
روز گذشته به سخنان دکتری از نژاد خودشان که در طب سنتی دست دارد گوش میدادم سالن لبریز از مورچه های سیاه وقارچ ها بود ، اثری از ایک انسان نبود ، کم کم لباس مردان هم تبدیل به آرخالق وعبا وعمامه خواهدشد باید نماد ایرانی درهمه جا باشد مگر افغانستان نیست ، طالیان نشان مردانگی است .
حال من نشسته ام درباره چه موضوعاتی مینویسم ، درباره اینکه ( تنها )هستم ؛ اما آزادم کسی نیست بمن بگوید کجا بایست وکجا بنشین ، روحم ، افکارم آزاد است خوشبختانه درمسیر هیچ سیلاب سیاسی نیز نبودم تا امروز احساس گناه کرده ویا مجبور باعتراف باشم ، شاید اشکال من با هموطنانم درآن زمان هم همین روحیه آزادیخواهی من بود ، درتمام عمرم شاید یک بار مجبور شدم چادر بسر کنم آنهم نیمه کاره آنرا وسط خیابان انداختم ، زمانی بود که مجبور بودم بعنوان عروس تازه فلان حاجی به شهر وزادگاه همسرم بروم بمن گفتند باید چادر بپوشم ، حتی نمیتوانستم آنرا نگاه دارم وسط حیالان آنرا از سر برداشتم وبکناری انداختم خوشبختانه همسرم پشت سرم با اتومبیل میامدومرا سوار کرد ، باو گفتم هیچگاه مرا مجبور مکن که با این سوسکها راه بروم ، چیزی نداشت بگوید خواهرش آنچنان زیر چادر گم شده بود که نمیشد تشخیص داد زنی است یا یک حیوان بقیه هم به همین نحو بنا براین اولین گلنگ اختلافات فامیلی !! بر زمین خورد ، روسر ی را زمانی بسرم میکشیدم که موهایم هنوز به دست سلمانی آراسته نشده بود ، اختلاف دوم زمانی پیش آمد که نمیبایست به سلمانی آنهم سلمانی مرد بروم ومن سالها یک سلمانی ارمنی داشتم که نیمه مرد بنام ( هامو) حال باید میگشتم تا سلمانی زن پیدا کنم !!! اینها درست دراوج آزادی وروزهای فرحبخش زمان ما بود!! بنا براین نباید تعجب کنم ونباید اعتراضی بنمایم ، اگرچادررا بر سرم میکشیدم وسر سفره ها مینشستم وهر ماه یک سفره نذری بیبی رقیه ویا بی بی راضیه میانداختم ، شاید امروز مجبور نبودم تنها باشم .من به موسیقی کلاسیک گوش میدادم ویا به سازهای سنتی نه بخوانندگان کوچه وبازار ورقص بابا کرم فرزندانم را مجبور به انتخاب دیین نکردم گذاشتم بزرگ شوند وخودشان دین وایمانشانرا انتخاب کنند ، وکردند ، ( انسان بودن) .
نه نباید درصدد اعتراض بر آیم ،
پروین اعتصامی در یک مدرسه امریکایی درس خواند وبا احوال زنان زمانه آشنا شد سپس سرود "..........
زن درایران ، پیش از این گویی که ایرانی نبود / پیشه اش جز تیره روزی وپریشانی نبود /
زندگی و مرگش درکنج عزلت میگذشت / زن چه چه بود آن روزها گریک زندانی نبود
کس چون زن اندر سیاهی قرنها مننزل نکرد/ کس چو زن در معبد سالوس قربانی نبود
او این اشعار را در سالهای کشف حجاب بعنوان ( گنج عفت) میسراید ورضا شاه را تحسین میکند :
خسروا دست توانای تو آسان کرد کار / ورنه دراین کار سخت امید اسانی نبود
شه گر نمیشد در این گمگشته کشتی ناخدای /ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
متاسفم که امروز همه خدمات او وپسرش نا دیده گرفته شده و اصغر قاتلها ، اسمعیل قصاب ها وفاطمه کماندو ها ارباب ورهبر زن ایرانی شده اند . ونماد زن ایرانی زهرا خانم گل گلی میباشد که روزی میخواست بانوی اول ایران باشد .
این چند خط را هم بعنوان یک زن ایرانی گم شده در غربت مینویسم ، در واقع دیگر بمن مربوط نمیشود میروم تا ماست خودمرا بخورم ودیگر فریب این هموطنان زوار دررفته امرا نیز نخواهم خورد . پایان
5/6/2016 میلادی