گر شود خسته ، مادر از سخنم/ پای بیرون گذارم از وطنم
کوه درپیش گیرم وصحرا /زانکه مجنون وزانکه کوه کنم
وزکسی پرسدم خبر از خویش /گویمش بیخبر از خویشتنم
آنقدر هست کاندر این گیتی / آنکه بیهوده زنده است منم
رفت برباد هرچه بود ونبود /زنده ماندم زانکه بی کفنم
میگریزم به کوه ودشت زآنک / دشمن تن شده پیراهنم
یعنی آنکس که بار وبرگم بود/ خصم جانم بود وپیک مرگم بود
داد قهر زمانه ام برباد / دشمنم شد سپهر تیره نهاد
مرغ روحم ز آشیانه پرید / تا دوچشمم به روی او افتاد
خاک آن دشت زان همی بویم / تا بدانم کجاست آن شمشاد
پیش یزدان کنم شکایت او / که دلم را گرفت وباز نداد
مرغ از آشیان پریده منم / تیر صیاد را خریده منم
-----------------------------------------------------
اشعار : دکتر مهدی حمیدی شیرازی "از کتاب اشک معشوق "
ثریا / اسپانیا/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر